جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه رخ: (تعداد کل: 10)
رخ
[رُ] (اِ) رخساره (لغت محلی شوشتر نسخهء خطی کتابخانهء مؤلف) (ناظم الاطباء) (از کشاف اصطلاحات الفنون) (غیاث اللغات) (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ اوبهی) رخساره و روی را گویند و بعربی خَ د خوانند (برهان) (از شعوری ج 2 ص 22 ) رخسار (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی) (دهار) روی (لغت فرس...
رخ
[رُ] (ع اِ) نام گیاهی است که آنرا لوخ خوانند و از آن حصیر بافند و انگور و خربزه بدان آویزند (دهار) نام گیاهی است که آنرا لوخ گویند و از آن حصیر بافند (لغت محلی شوشتر) نام گیاهی که آنرا دوخ و روخ و لخ و لوخ نیز گویند...
رخ
[رُ] (اِخ)( 1) مرغی است عظیم (رشیدی) نام مرغی است عظیم که فیل و کرگدن را می رباید و بالا می برد و به مشابهت آن نام مهرهء شطرنج است که از دور مهره را می زند (غیاث اللغات) مرغ عظیم که در هند می باشد (فرهنگ سروری) نام مرغی...
رخ
[رُخ خ] (ع اِ) رُخ گیاهی است نرم و سست (از اقرب الموارد ||) مهره ای است در شطرنج ج، رِخاخ، رِخَخه رخ شطرنج (دهار) مهره ای است در شطرنج که با آن بازی کرده شود (از اقرب الموارد) و رجوع به رُخ (مخفف) در این معنی شود (|| اِخ)...
رخ
[رَ] (اِ) مخفف راخ شکسته و پاره (فرهنگ نظام) رخنه (غیاث اللغات) (برهان) (آنندراج) شکاف (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ سروری) (رشیدی) چاک (برهان) : تویی سلیمان بر تخت فضل و مسند علم میان وحی و ولایت بیان تو برزخ جهان نهاد ز حکم تو بر گریبان داغ فلک...
رخ
[رِ] (اِ صوت) آواز دندان و آوازهای مانند آن که اغلب مکرر استعمال می شود (فرهنگ نظام) خرت قرچ قروچ قروچ قروچ.
رخ
[رَخ خ] (ع مص) پاسپر کردن (ناظم الاطباء) (آنندراج) پاسپر کردن و لگدکوب کردن (منتهی الارب) (از اقرب الموارد||) آمیختن شراب را (آنندراج) (ناظم الاطباء) آمیختن شراب را با آب || زیاد شدن آب خمیر (از اقرب الموارد).
رخ
[رُ] (اِخ) دهی از دهستان عربخانهء بخش شوسف شهرستان بیرجند سکنهء آن 120 تن آب آن از قنات محصول آنجا غلات می ( باشد (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9.
رخ
[رُ] (اِخ) نام کوهی است میان اصفهان و چهارمحال و نیز نام جهت جنوبی همان کوه مقابل سینه که شمالی آن است (یادداشت مؤلف).
رخ
[رُخ خ]( 1) (اِخ) پشته ای است از پشته های نیشابور از آنجاست هارون رخی نیشابوری و ابن عبدالصمد نیشابوری (از لباب الانساب) ( 1) - امروز جلگهء رخ به تخفیف می گویند و صورت مشدد، معرب کلمه است.