جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه دوک: (تعداد کل: 7)
دوک
(اِ)( 1) آهن دراز که در چرخهء ریسمان باشد (غیاث) آلتی که بدان ریسمان ریسند (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (از آنندراج) (برهان) دراره مِغزَل مُغزَل (منتهی الارب) مَغزَل (منتهی الارب) (السامی فی الاسامی)(دهار) آلت آهنین که زنان بدان ماشوره ریسند (شرفنامهء منیری) آلتی که بدان پنبه و پشم ریسند (یادداشت...
دوک
[دَ] (ع مص) مالیدن و ساییدن چیزی را (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) سودن (تاج المصادر بیهقی ||) مالیدن و ساییدن بوی خوش را || آرمیدن با زن || در حیص و بیص افتادن و مریض گشتن قوم || غوطه دادن کسی را در آب و یا در خاک ||...
دوک
(ع اِ) جِ دوکه [ کَ / دَ کَ ] (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) رجوع به دوکه شود.
دوک
(فرانسوی، اِ)( 1) کلمهء فرانسوی و تأنیث آن دوشس( 2) است و آن لقبی از القاب نجبای فرانسه است (یادداشت مؤلف) یکی از Duc (2) - Duchesse - ( القاب اشراف اروپا || فرمانروای یک دوک نشین (فرهنگ فارسی معین) ( 1.
دوک
(اِخ) دهی است از دهستان کیاکلا بخش مرکزی شهرستان شاهی دارای 375 سکنه و آب آن از رودخانهء تالار و چاه است (از ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3.
دوک
(اِخ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان دارای 200 تن سکنه است آب آن از چشمه می ( باشد صنایع دستی زنان قالیچه و گلیم بافی (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5.