جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خوارزمی: (تعداد کل: 7)
خوارزمی
[خوا / خا رَ] (ص نسبی)منسوب به خوارزم : صوفی وار لبیک اجابت را جملگی لب و دندان شدند و خوارزمی وار لقمهء دعوت را همگی معده و دهان (مقامات حمیدی (||) اِ) ورقه های نازک خمیر || ورقه های نازک هر چیز چسبنده (ناظم الاطباء).
خوارزمی
[خوا / خا رَ] (اِخ)جلال الدین بن شمس الدین خوارزمی کرلانی فاضلان زمان بود او راست: الکفایه فی شرح الهدایه این کتاب که در فقه حنفی است بغلط به محمودبن عبیدالله محبوبی مکنی به تاج الشریعه نسبت داده شده است، کتاب فوق بچاپ رسیده (از معجم المطبوعات).
خوارزمی
[خوا / خا رَ] (اِخ) جمال الدین محمد بن العباس خوارزمی، مکنی به ابوبکر بسال 316 ه ق زاده شد و در 383 ه ق درگذشت او را طبرخزی می گویند زیرا پدر او از خوارزم و مادر او از طبرستان بود او خواهرزادهء ابوجعفربن جریر طبری صاحب...
خوارزمی
[خوا / خا رَ] (اِخ) علی بن عراق بن محمد بن علی رجوع به علی بن عراق بن محمد بن علی شود.
خوارزمی
[خوا / خا رَ] (اِخ) قاسم بن حسین بن احمد، مکنی به ابومحمد و ملقب به مجدالدین و معروف به صدرالافاضل خوارزمی بسال 555 ه ق زاده شد و بسال 617 ه ق درگذشت و از نحویان حنفی مذهب است در علم عربیت فرید دهر بود و در...
خوارزمی
[خوا / خا رَ] (اِخ) محمد بن احمدبن یوسف، مکنی به ابوعبدالله از دانشمندان مشهور نیمهء قرن چهارم هجری است او مؤلف دائره المعارف گونهء مفاتیح العلوم است بنابر مشهور در بلخ زاده شد و در نیشابور بخدمت عتبی وزیر امیر نوح سامانی رسید و کتاب 1) - در معجم...