جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خرمی: (تعداد کل: 4)
خرمی
[خُرْ رَ] (حامص) شادمانی شعف سرور خوشحالی (ناظم الاطباء) نشاط (حبیش تفلیسی) تازگی (آنندراج) شادی سرور انبساط فرح شادمانی (یادداشت بخط مؤلف) : جهاندار دانندهء خوب و زشت مرا گر سپردی سراسر بهشت نبودی مرا دل بدین خرمی که روی تو دیدم بتوران زمیفردوسی ز کشواد و گیوت که داد...
خرمی
[خُرْ رَ] (ص نسبی) منسوب بفرقهء خرمدینیه که محرمات را مباح کرده اند و مانند مزدکیه هستند (از انساب سمعانی) منسوب بمذهب خرم دین که مذهب بابک باشد (ناظم الاطباء) : چون معتصم بطرطوس شد لشکر بر او بیعت کردند و عباس پسر مأمون او را بیعت کرده و ببغداد...
خرمی
[خُرْ رَ] (اِخ) از آدمی زادگان شهر هرات است اما از آدمی گری اثری در او نیست و بسبب بدمزاجیهای خود در شهر نتوانست بود، به عراق رفت و از آنجا عزیمت مکه و مدینه و بیت المقدس کرد و در آن ممالک پیاده بزیارت اکثر انبیاء و مشایخ رسید...