خرمی
[خُرْ رَ] (اِخ) از آدمی زادگان شهر هرات است اما از آدمی گری اثری در او نیست و بسبب بدمزاجیهای خود در شهر نتوانست بود، به عراق رفت و از آنجا عزیمت مکه و مدینه و بیت المقدس کرد و در آن ممالک پیاده بزیارت اکثر انبیاء و مشایخ رسید بلکه دو بار بدین دولت و سعادت مشرف و سرافراز گردید، اما بواسطهء بی دولتی که در ذات او بود چون بازآمد از اول بدبختی و بدفعلی بیشتر می نمود القصه از مداحی او زبان قاصر و عقل عاجز است با وجود همه طرفگیها شعر نیز می گوید و در این فن کسی را ( پسند نمی کند این مطلع از اوست: آوازهء رخ گل تا باز برنیامد در بوستان ز بلبل آواز برنیامد (مجالس النفائس ص 63.