جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه حاتمی: (تعداد کل: 5)
حاتمی
[تِ] سمعانی در انساب گوید: هذه النسبه الی جدالمنتسب. والمشهور بهذه النسبه الحسن احمدبن محمد بن عبدوس بن حاتم الحاتمی الفقیه کان من علماء اصحابنا الشافعیین و سمع الحدیث الکثیر بخراسان والعراق والحجاز و درس الفقه بمکه و تخرج به جماعه. سمع ابی العباس الاصم و غیره و توفی یوم...
حاتمی
[تِ] همدانی(ابوالفتح....) او در دورهء محمودی صاحب برید تخارستان بود و در دیوان زیردست بونصر مشکان بکار دبیری میورزیده است و چنانکه از تاریخ بیهقی بر می آید اخبار دیوان را به امیر مسعود او میرسانده است و در زمان سلطان مسعود از کار دیوان بر کنار شد و سمت...
حاتمی
[تِ] (اِخ) محمد بن حسن البغدادی مکنی به ابی عبدالله. از مشاهیر علما و ادباء عصر خویش است او در بغداد بتدریس و افاده اشتغال داشت و در سنهء 388 ه . ق. درگذشت و آنگاه که وی صحبت شاعر مشهور متنبی را دریافت چون متنبی چنانکه باید حرمت او...
حاتمی
[تِ] (اِخ) محمد بن الحسین. ثعالبی در یتیمه گوید او پسر ابوعلی شاعر کاتب است و بلاغت نثر را با براعت نظم جمع کرده و در وقعه الادهم او را رساله ای معروف است و از وی دو بیت نقل میکند:
لی حبیبُ لو قیل لی ماتمنی
ماء تعدیتهُ ولو بالمنونِ
اشتهی آن...
لی حبیبُ لو قیل لی ماتمنی
ماء تعدیتهُ ولو بالمنونِ
اشتهی آن...