جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بر: (تعداد کل: 9)
بر
[بَ] (حروف اضافه، اِ) بلندی. (ناظم الاطباء). بالا. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان). بالای. زبر. روی. سر. (ناظم الاطباء). مقابل فرود. مقابل پایین. (برهان). مقابل زیر. بر برای استعلاست و بر زبر و بر بالای و بر روی و امثال آن غلط نباشد و قدما بسیار معمول داشته اند. (یادداشت مؤلف)...
بر
[بَ] (نف مرخم) مخفف برنده. (از آنندراج). بَرَنده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود. (ناظم الاطباء).
ترکیب ها:
- انده بر.؛ بادبر. باربر. پیامبر. پیغامبر. پیغمبر. تیماربر. دلبر. راهبر. رهبر. رنج بر. ستم بر. عروس حمام بر. فرمانبر، نامه بر. هوش بر. و رجوع به همین ترکیب ها شود.
ترکیب ها:
- انده بر.؛ بادبر. باربر. پیامبر. پیغامبر. پیغمبر. تیماربر. دلبر. راهبر. رهبر. رنج بر. ستم بر. عروس حمام بر. فرمانبر، نامه بر. هوش بر. و رجوع به همین ترکیب ها شود.
بر
[بُ] (نف مرخم) بُرنده و همیشه بطور ترکیب استعمال میشود مانند چوب بر و ناخن بر. (ناظم الاطباء). در آخر بعضی اسماء درآید صفت مرکب سازد. و رجوع به ترکیبهای زیر شود:
- آهن بر؛ برندهء آهن. قطع کنندهء آهن خواه انسان یا آلتی چون ارهء آهن بری.
- آهون بر؛ نقب...
- آهن بر؛ برندهء آهن. قطع کنندهء آهن خواه انسان یا آلتی چون ارهء آهن بری.
- آهون بر؛ نقب...
بر
[بُ] (اِ) گروه. طایفه. دسته. (در لهجهء بختیاری).
- یک بر؛ در تداول یک گروه کثیر. یک دستهء بزرگ و در آن نفرت و کراهت هست و چون دشنام و نفرینی است. (یادداشت مؤلف).
- یک بر؛ در تداول یک گروه کثیر. یک دستهء بزرگ و در آن نفرت و کراهت هست و چون دشنام و نفرینی است. (یادداشت مؤلف).
بر
[بَرر] (ع مص) راستگو شدن در سوگند. || (اِ مص) راستی. سوگند. (منتهی الارب). || (ص) مهربان. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (اقرب الموارد)... || راستگوی. || بسیارخیر. ج، ابرار. || فرمانبردار مادر و پدر. (منتهی الارب). || نیکوکار. (ترجمان القرآن) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (غیاث اللغات). بارّ....
بر
[بَرر](1) (ع اِ) دشت. مقابل بحر. (منتهی الارب). زمین خشک. (از اقرب الموارد). زمین خشک و بیابان. ج، بُرور. (اقرب الموارد) (غیاث اللغات). خشکی :
نشان تو نایافته شهریارا
نه ماهیست در بحر و نه مرغ در بر.فرخی.
از برکت این نور بر او خواند قران را
بنوشته بر افلاک و بر و بحر...
نشان تو نایافته شهریارا
نه ماهیست در بحر و نه مرغ در بر.فرخی.
از برکت این نور بر او خواند قران را
بنوشته بر افلاک و بر و بحر...
بر
[بِرر] (ع مص) راست گفتن. (اقرب الموارد). براره. (اقرب الموارد). || راستگو شدن در سوگند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برور. (اقرب الموارد). || راست شدن سوگند. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || گرامی داشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || فرمان بردن خدا را. (منتهی الارب). فرمانبرداری کردن از...
بر
[بُرر] (ع اِ) گندم. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بره یکی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج، ابرار. (منتهی الارب) :
به بر و شات مرا بر و مکرمت فرمای
که این ز حیوان نیکوترین و آن ز نبات.
سوزنی.
منازعان تو بادند یک یک و جمله
شکم شکافته چون...
به بر و شات مرا بر و مکرمت فرمای
که این ز حیوان نیکوترین و آن ز نبات.
سوزنی.
منازعان تو بادند یک یک و جمله
شکم شکافته چون...
بر
[بَرر] (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).