بر
[بَرر](1) (ع اِ) دشت. مقابل بحر. (منتهی الارب). زمین خشک. (از اقرب الموارد). زمین خشک و بیابان. ج، بُرور. (اقرب الموارد) (غیاث اللغات). خشکی :
نشان تو نایافته شهریارا
نه ماهیست در بحر و نه مرغ در بر.فرخی.
از برکت این نور بر او خواند قران را
بنوشته بر افلاک و بر و بحر و جبالش.
ناصرخسرو.
وز نور تا بظلمت و از اوج تا حضیض
وز باختر بخاور و از بحر تا به بر.
ناصرخسرو.
(1) - در فارسی گاه مخفف بکار رفته است.
نشان تو نایافته شهریارا
نه ماهیست در بحر و نه مرغ در بر.فرخی.
از برکت این نور بر او خواند قران را
بنوشته بر افلاک و بر و بحر و جبالش.
ناصرخسرو.
وز نور تا بظلمت و از اوج تا حضیض
وز باختر بخاور و از بحر تا به بر.
ناصرخسرو.
(1) - در فارسی گاه مخفف بکار رفته است.