جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بد: (تعداد کل: 9)
بد
[بَ] (ص)(1) نقیض خوب و نیک. (برهان قاطع). ضد نیک. (فرهنگ سروری). ضد خوب. (آنندراج). نقیض خوب و نیک و خوش. (ناظم الاطباء). ناگوار. زشت. ردی. ردیه. نغام. ناخوش. دُژ. سوء. (یادداشت مؤلف) :
چرخ چنین است و برین ره رود
لنگ ز هر نیک و ز هر بد نوند.رودکی.
نباشد زین زمانهء...
چرخ چنین است و برین ره رود
لنگ ز هر نیک و ز هر بد نوند.رودکی.
نباشد زین زمانهء...
بد
[بُ](1) (اِ) آتشگیره و آن چوب پوسیده یا گیاهی است که با چخماق آتش بر آن زنند. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (از انجمن آرا). گیاهی است که زیر چخماق نهندش تا آتش زود در آن گیرد و آن را پود و پوک و خف نیز گویند. (فرهنگ سروری). هر...
بد
[بَ] (پسوند) صاحب و خداوند. (برهان قاطع). و آن پسوندی است که به آخر اسم ملحق شود، در اوستا پئی تی(1) یا پتی(2) بمعنی مولی و صاحب، در پهلوی پت(3)، در فارسی بد (اص بفتح باء ولی امروز بضم تلفظ کنند). (از حاشیهء برهان قاطع چ معین)(4): آتربد. آذربد. ارگبد....
بد
[بُدد] (ع اِ) پشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس). || بت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صنم. (تاج العروس). فغ. بغ. وثن. طاغوت. جیت. نَصْب. نَصَب. (یادداشت مؤلف). ج، بِدَدَه، ابداد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || بتخانه. صورتخانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || نگارخانه. (یادداشت مؤلف). خانه ای که...
بد
[بُ / بُدد] (ع اِ) چاره. گزیر :
غفلت از تن بود چون تن روح شد
بیند او اسرار را بی هیچ بد.مولوی (مثنوی).
گفت روبه را جگر کو؟ دل چه شد؟
که نباشد جانور را زین دو بد.
مولوی (مثنوی).
خلق را می خواندی بر عکس شد
از خلافت مرد و زن را نیست بد.
مولوی (مثنوی).
باز...
غفلت از تن بود چون تن روح شد
بیند او اسرار را بی هیچ بد.مولوی (مثنوی).
گفت روبه را جگر کو؟ دل چه شد؟
که نباشد جانور را زین دو بد.
مولوی (مثنوی).
خلق را می خواندی بر عکس شد
از خلافت مرد و زن را نیست بد.
مولوی (مثنوی).
باز...
بد
[بَدد] (ع مص)(1) پریشان کردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). پراکنده کردن. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) || دور کردن. (از منتهی الارب) (مصادر زوزنی) (آنندراج). || بازداشتن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). || جدا داشتن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)....
بد
[بَدد] (ع اِ مص) تعب و ماندگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تعب. (از تاج العروس).
بد
[بِدد] (ع اِ) مانند و همتا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
بد
[بُ] (اِخ) بودا، مؤسس آیین بودایی. (از حاشیهء برهان قاطع چ معین). رجوع به بودا شود.