بد
[بَدد] (ع مص)(1) پریشان کردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). پراکنده کردن. (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) || دور کردن. (از منتهی الارب) (مصادر زوزنی) (آنندراج). || بازداشتن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). || جدا داشتن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). الحدیث: انه کان یبد ضبعیه فی السجود. (از منتهی الارب)؛ یعنی جدا می کرد دو بازوی خود را در سجده. (از ناظم الاطباء). از هم جدا داشتن. (یادداشت مؤلف): بد رجلیه؛ از هم جدا داشت هر دو پا را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || بداد ساختن برای زین. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به بداد شود.
(1) - از باب نصر. (منتهی الارب).
(1) - از باب نصر. (منتهی الارب).