بد
[بَ] (پسوند) صاحب و خداوند. (برهان قاطع). و آن پسوندی است که به آخر اسم ملحق شود، در اوستا پئی تی(1) یا پتی(2) بمعنی مولی و صاحب، در پهلوی پت(3)، در فارسی بد (اص بفتح باء ولی امروز بضم تلفظ کنند). (از حاشیهء برهان قاطع چ معین)(4): آتربد. آذربد. ارگبد. اسپهبد. اندرزبد. باربد. بربد. جوربد. چتربد، دبیربد. (کتاب التاج جاحظ ص173). درستبد (رئیس ضرابخانه). دهوبد. دهیوبد. ری بد. سپهبد. فهلبد. کاروگ بد (گاروک بد) (رئیس کارگران سلطنتی و غیره)، کنابد. کهبد. کوه بد. گاهبد. گهبد (جهبد). مان بد (رئیس خانواده). مغان اندرزبد. مؤبد. هربد. هزاربد. هوتخشبد (رئیس مهنه). هیربد. (از یادداشتهای مؤلف).
(1) - paiti.
(2) - pati.
(3) - pat. (4) - برخی بر آنند که «بد» پسوند نیست چه در اول کلمه ها هم می آید (بهمین معنی) چون بخرد (= صاحب خرد) از ب + خرد و مثالهای بسیار دیگر در نظم و نثر متقدمان.
(1) - paiti.
(2) - pati.
(3) - pat. (4) - برخی بر آنند که «بد» پسوند نیست چه در اول کلمه ها هم می آید (بهمین معنی) چون بخرد (= صاحب خرد) از ب + خرد و مثالهای بسیار دیگر در نظم و نثر متقدمان.