بد
[بُدد] (ع اِ) پشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس). || بت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صنم. (تاج العروس). فغ. بغ. وثن. طاغوت. جیت. نَصْب. نَصَب. (یادداشت مؤلف). ج، بِدَدَه، ابداد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || بتخانه. صورتخانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || نگارخانه. (یادداشت مؤلف). خانه ای که در آن اصنام و تصاویر باشد وگفته اند خود صنم. ج، بدده. (از ذیل اقرب الموارد)(1). || بهره ای از هر چیز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نصیب. (تاج العروس). || عوض. || جدایی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء): لا بد؛ نیست جدایی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || چاره. (منتهی الارب). چاره. علاج. (غیاث اللغات). گریز. گزیر. مُلْتَدّ. محاله. حَدَد. (یادداشت مؤلف). لا بُدَّ لک منه؛ نیست ترا چاره ای از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لا بد؛ چاره ای نیست. (زمخشری). و رجوع به مادهء بعد شود.
(1) - بدین دو معنی معرب از بت است. (از المعرب جوالیقی ص83).
(1) - بدین دو معنی معرب از بت است. (از المعرب جوالیقی ص83).