جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تاج الدین: (تعداد کل: 206)
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) زاهد. رجوع به تاج الدین ابراهیم بن روشن... شود.
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) زرنوحی. رجوع به نعمان بن ابراهیم... شود.
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) زنگی. والی بلخ و پسر ملک فخرالدین مسعود سرسلسلهء ملوک بامیان. عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشا در ذکر محاربهء سلطان محمد خوارزمشاه با غوریان آرد:
... بر این جملت میان هر دو سلطان و ثایق مبرم گشت تا بعد از دو ماه جمعی از لشکر غور در حدود...
... بر این جملت میان هر دو سلطان و ثایق مبرم گشت تا بعد از دو ماه جمعی از لشکر غور در حدود...
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) (قاضی...) زوزنی. خواندمیر در حبیب السیر در ذکر ملوک بامیان (بهاءالدین سام بن شمس الدین محمد) آرد:... بهاءالدین بعد از شهادت سلطان شهاب الدین به نوزده روز متوجه عالم آخرت گردید مدت حکومتش چهارده سال امتداد داشت از اهل علم و تقوی قاضی تاج الدین زوزنی با...
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) (سید...) ساوجی از نواب خواجه سعدالدین محمد ساوجی معاصر سلطان محمد خدابنده. خواندمیر در ترجمهء احوال وزراء سلطان محمد خدابنده آرد:... در سنهء احدی عشر و سبعمائه خواجه سعدالدین محمد به واسطهء تسویلات شیطانی و تخیلات نفسانی سید تاج الدین ساوجی و جمعی از نواب خود را...
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) سبکی، علی بن عبدالکافی. پدر تاج الدین سبکی آتی الذکر، رجوع به سبکی و رجوع به ریحانه الادب ج 1 ص198 و ج 2 ص163 شود.
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) سبکی ابونصر عبدالوهاب بن علی بن عبدالکافی: قاضی القضاه و مورخ و محقق بوده وی درسال 727 ه . ق. در قاهره متولد شد و باپدرش بدمشق رفت و تا پایان عمر یعنی سال 771 ه . ق. در آن شهر سکونت داشت. نسبت وی به «سبک»...
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) سرخسی. هدایت در مجمع الفصحا آرد: از فضلا و حکما و شعرا و وزراء بوده رئیس سرخس و عمید خراسان و روزگاری به عزت زیسته همتی عالی داشته گاهی شعری می گفته از اشعار او نوشته شد(1):
بخدایی که ذوق توحیدش
در جهان خوشتر از شکر باشد
که چو من...
بخدایی که ذوق توحیدش
در جهان خوشتر از شکر باشد
که چو من...
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) (خواجه...) سلمان. در حبیب السیر (چ 1 تهران ج 3 ص98) قصیده ای از «خواجه تاج الدین» سلمان در تهنیت ازدواج شاه محمود به مطلع:
آسمان ساخت در آفاق یکی سور، چه سور؟
که از آن سور شد اطراف ممالک مسرور.
نقل کرده است، ولی در چ خیام ج 3...
آسمان ساخت در آفاق یکی سور، چه سور؟
که از آن سور شد اطراف ممالک مسرور.
نقل کرده است، ولی در چ خیام ج 3...
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) (خواجه...) سلمانی. رجوع به تاج الدین سلیمانی شود.
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) (خواجه...) سلیمانی، از بزرگان در گاه سلطان بایزید برادر شاه شجاع و برادر سلطان احمد خواندمیر در حبیب السیر در ترجمهء احوال سلطان احمد آرد:
... و در سنهء 788 ه . ق. ابویزید(1) در لرستان(2)مفلوکی چند در هم کشید و بحدود کرمان درآمد و خواجه تاج الدین...
... و در سنهء 788 ه . ق. ابویزید(1) در لرستان(2)مفلوکی چند در هم کشید و بحدود کرمان درآمد و خواجه تاج الدین...
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) سمرقندی. هدایت در مجمع الفصحا در ترجمهء احوال وی آرد: تاج الدین سمرقندی از اکابر فضلا و کتاب بوده و بارضی الدین نیشابوری مصاحبتها نموده از قطعه ای که در مدح رضی الدین گفته چند بیتی قلمی می شود زیاده از حالش اطلاعی نیست:
آسمان اختر دانش رضی...
آسمان اختر دانش رضی...
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) سنجاری. وی متن فرایض السراجیه را نظم کرده است. رجوع به عبدالله بن علی... شود.
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) سنجر حاکم خطهء بداون هند در اوان سلطنت علاءالدین مسعود. خواندمیر در حبیب السیر در ذکر احوال سلطان علاءالدین مسعود آرد:... و در هشتم ذیقعدهء سنهء تسع و ثلثین و ستمائه سلطان مسعود شاه که بغایت کریم طبع و نیکوسیرت بود سریر سلطنت دهلی را بوجود خود...
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) سندبیسی واسطی. محمد بن محمد بن یحیی بن بحرمکنی به ابوالعلاء. رجوع به محمد... شود.
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) سنگریزه. یکی از شعرای ایران است و به غیاث الدین از سلاطین دهلی انتساب داشته در حدود 670 ه . ق. در گذشته. (قاموس الاعلام ترکی).
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) شاه بن حسام الدین خلیل از امرای لرستان. حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده در ترجمهء احوال بدرالدین مسعود آرد:... در سنهء ثمان و خمسین و ستمائه درگذشت (بدرالدین)... بعد از او در ملکی پسرانش جلال الدین بدر و ناصرالدین عمر با تاج الدین شاه پسر حسام الدین...
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) شرف الملک محمداسعد صدر جهان. جمال الدین الازهری المروزی نام او را در قصیده ای که مطلعش این است:
ای در غم تو گشته مرا چشمه سارچشم
نا خورده می چراست ترا پر خمار چشم.
بدینسان یاد می کند:
خورشید مکرمت شرف الملک تاج دین
کز دیدنش سزد که کند افتخار چشم
صدر...
ای در غم تو گشته مرا چشمه سارچشم
نا خورده می چراست ترا پر خمار چشم.
بدینسان یاد می کند:
خورشید مکرمت شرف الملک تاج دین
کز دیدنش سزد که کند افتخار چشم
صدر...
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) شهرستانی رجوع به شهرستانی شود.
تاج الدین
[جُدْ دی] (اِخ) شیرازی. رجوع به تاج الدین ابن دارست شیرازی و ابن دارست شود.