جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ابوطالب: (تعداد کل: 57)
ابوطالب
[اَ لِ] (اِخ) محمّدبن علی بن عطیهء حارثی مکی. صاحب کشف الظنون گوید: العجمی ثم المکی. او از مشاهیر علماء مائهء چهارم و مشایخ عرفا است. نسبش به سهل بن عبدالله تستری میرسد و بیشتر در مکه میزیست و در اواخر عمر آهنگ بصره کرد و از آنجا به بغداد...
ابوطالب
[اَ لِ] (اِخ) محمّدبن محمّدبی ابراهیم بن غیلان. رجوع به محمّد... شود.
ابوطالب
[اَ لِ] (اِخ) محمّدبن محمّدبن مکی. فرزند شهید اول. رجوع به محمّد شود.
ابوطالب
[اَ لِ] (اِخ) محمّدبن محمّدبن علقمی. رجوع به ابن علقمی شود.
ابوطالب
[اَ لِ] (اِخ) محمّدبن مسلمه، عمیدالدوله. بعد از عزل ابوطلحه وزارت یافت و لقب رئیس الرؤسا بدو دادند و میان او و بساسیری که از جملهء امرای دیالمه بود خلاف و مشاجرتی برخاست بساسیری با اتباع خویش از بغداد بیرون شد و دست غارت و تاراج برد. و از مستنصر...
ابوطالب
[اَ لِ] (اِخ) محمد بن میکائیل بن سلجوق ملقب به رکن الدوله. رجوع به محمد... شود.
ابوطالب
[اَ لِ] (اِخ) محمد انصاری. رجوع به محمّد ابوطالب انصاری شود.
ابوطالب
[اَ لِ] (اِخ) معافری. عبدالجبّاربن محمّدبن علی بن محمّد مغربی. ادیبی لغوی است. مولد او به مغرب بود و به بسیاری از ممالک سفر کرد و سپس به بغداد رفت و در آنجا به تدریس پرداخت و به سال 551 ه . ق. به مصر شد و در 566 ه...
ابوطالب
[اَ لِ] (اِخ) المفضل بن سلمه بن عاصم اللغوی. عالم بمذهب کوفیّین و ملیح الخط. او در آغاز از پیوستگان فتح بن خاقان بود و صحبت ابن الاعرابی و علماء دیگر درک کرد. و برکتاب العین خلیل استدراکات داشت و در آن کتابی کرد و از اوست: کتاب البارع در...
ابوطالب
[اَ لِ] (اِخ) مکفوف نحوی. شاگرد کسائی است. او راست: کتابی در حدود حروف عوامل و افعال و اختلاف معانی آنها.
ابوطالب
[اَ لِ] (اِخ) مکّی. محمد بن علی بن عطیه صوفی واعظ. او از مردم ایران بود از نواحی جبل و مجاورت مکّه اختیارکرد و از اینرو او را مکّی گویند. سپس به عراق شد و چندی به بصره و مدّتی به بغداد زیست و در هر دو جا موعظت میکرد...
ابوطالب
[اَ لِ] (اِخ) نعمه. (سید...) ابوطالب بن اسداللهبن نعمه(؟) علوی. یکی از رجال عهد سنجر و ملکشاه و ممدوح انوری است و ظاهراً در بلخ امارت داشته و کشته شده است و انوری را در اوصاف سخا و بذل او قصاید غرا و قطعات است و پانزده سال پس از...
ابوطالب
[اَ لِ] (اِخ) هاشم الولید. از ابی بکربن عیاش روایت کند.
ابوطالب
[اَ لِ] (اِخ) یحیی بن ابی الفرج. سعیدبن ابی القاسم هبه اللهبن علی کاتب واسطی. رجوع به یحیی... شود.
ابوطالب
[اَ لِ] (اِخ) یحیی بن علی بن طیب دسکری. رجوع به دسکری... شود.
ابوطالب
[اَ لِ] (اِخ) یحیی بن یعقوب بن مدرک بن سعد الانصاری القاضی. از روات حدیث و خال ابی یوسف است.
ابوطالب
[اَ لِ] (اِخ) یزیدبن المهلب بن ابی صفره ازدی. رجوع به یزید... شود.