جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اسماعیل: (تعداد کل: 583)
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن یحیی مغافری مصری. محدث است و از سهل بن معاذ روایت دارد و عبدالله بن سلیمان طویل ازو روایت کند. (حسن المحاضره ص 117).
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن یزیدبن حریث بن مَردانبِه القطان مکنی به ابواحمد. متوفی بسال 260 ه . ق. یا اندکی پیش از آن. و در آخر ایام عمر وی بعض احادیث او در حافظهء وی بهم آمیخت و وی مذکور بزهد و عبادت و نیکوحدیث است و غرائب و فوائد او...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن یزید الرازی مکنی به ابویزید. محدث است.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن یسار ملقب به نسائی. متوفی 130 ه . ق. شاعر است. اصل او از اسرای ایرانی است و بشعوبیت و شدت تعصب به ایرانیت شهرت دارد. وی در شعر خویش به ایرانیت افتخار میکرد و ایرانیان را بر عرب رجحان میداد. وی از موالی بنی تیم بن...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن یَسار. رجوع به اسماعیل بن بَشّار شود.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن یَسار. رجوع به اسماعیل بن عبدالخالق بن عبدربه شود.
اسماعیل.
[ اِ ] (اِخ) ابن یسار نضری. شیخ طوسی در رجال او را در عداد اصحاب صادق (ع) شمرده. و در برخی نسخ بشار بجای یسار آمده است. رجوع به تنقیح المقال ج 1 ص 146 و رجوع به...
اسماعیل.
[ اِ ] (اِخ) ابن یسار نضری. شیخ طوسی در رجال او را در عداد اصحاب صادق (ع) شمرده. و در برخی نسخ بشار بجای یسار آمده است. رجوع به تنقیح المقال ج 1 ص 146 و رجوع به...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن یسار هاشمی. نجاشی گوید: وی مولای اسماعیل بن علی بن عبدالله بن عباس بود، و کتابی داشته که محمد بن حسین بن ابی الخطاب از وی روایت کرده است. و گویا همین اسماعیل است که شیخ طوسی در رجال خود او را در اصحاب عسکری (ع) بنام...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن یعقوب اعلم. محدث است. رجوع به الموشح ص 129 شود.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن یعقوب انباری. او راست: شرح بر کافی فی فروع الحنفیه. وفات وی بسال 331 ه . ق. است. (کشف الظنون).
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن یوسف بن اسماعیل بن فرج بن نصر معروف به ابن نصر (740-761 ه . ق.). از ملوک بنی نصربن الاحمر، در اندلس. مولد وی غرناطه. او چون بجوانی رسید سلطنت در دست برادر او محمد (الغنی بالله) بود، پس گروهی گرد او جمع شدند و او عصیان...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن یوسف دیلمی مکنی به ابوعلی. وی علم و عبادت و حدیث را جمع کرد و با احمدبن حنبل مجالست داشت و از مجاهدبن موسی حدیث روایت میکرد. از ابوالحسین بن المنادی روایت شده که گفت: اسماعیل دیلمی از نیکان بود و مرا گفت که چهل هزار حدیث...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن یوسف بن محمد زاهد معروف به سمویه. وی مصاحب عبدالرحمن بن یوسف معدانی بود و از یحیی قطان و عبدالرحمن بن مهدی و نائل بن نجیح حدیث فراگرفت و پسر وی ابوابراهیم مقری بود و او را فضل و عبادت بود. ابومحمدبن حیان گوید: من او را...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن یوسف علوی بن ابراهیم بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع) وی در سنهء 251 ه . ق. در مکهء مکرمه خروج و اموال اهالی را غصب و نهب کرد و آنگاه برای همین کار بمدینهء منوره عازم شد. بهنگام بازگشت او...
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن یوسف قزوینی ملقب به رضی الدین و مکنی به ابوالخیر. او راست: کتاب اربعین در فضائل علی (ع) و کتاب اربعین در فضائل عثمان.
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن یوسف کاتب مکنی به ابوابراهیم معروف به ابن غزال. خادم امیر بادیس بن حیوس صنهاجی (پادشاه غرناطه) از علمای یهود. متوفی بسال 448 ه . ق. (قاضی صاعد اندلسی).
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن یونس. محدث است. (سیره عمر بن عبدالعزیز ص 66).
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن یونس الموری مکنی به ابوالقاسم المقری از مردم قلعهء ایوب (اندلس). وی از ابی محمد عبدالله بن محمد بن قاسم ثغری و غیره حدیث فراگرفت و از او ابوعمرو مقری و ابوحفص بن کریب و جز آنان حدیث کنند. (حلل السندسیه ج 2 ص 97).
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابن یونس طبیب یهودی. از شکاکین است. (ضحی الاسلام جزء 3 ص 348).
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابواحمد کوفی کاتب. شیخ طوسی او را در رجال خود در شمار اصحاب باقر (ع) آورده، و در منهج المقال احمد را به حامد تبدیل کرده است و اول صحیح تر است. (تنقیح المقال ج 1 ص 127).
اسماعیل
[اِ] (اِخ) ابواسحاق. رجوع به اسماعیل بن احمدبن اسید ثقفی شود.