جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اسحاق: (تعداد کل: 403)
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن داود المُکتِب مکنی به ابویعقوب. وی از حُمیدبن مسعده روایت دارد و ابواحمد از او روایت کند. ابونعیم بنقل از احمدبن اسحاق از اسحاق بن ابراهیم بوسایطی از رسول (ص) نقل کند که فرمود: البیعان بالخیار ما لم یتفرقا او یکون بینهما خیار. (ذکر اخبار...
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن زیدبن سلمه بن الربیع بن جابر التیمی مکنی و ملقب بابی عثمان المعدل. متوفی بسال 340 ه . ق. وی ثقه و مأمون است. ابونعیم گوید ابواسحاق بن حمزه از او برای ما روایت کرد و او از ابی النعمان و عمران بن عبدالرحیم و...
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن زید (شاذان). ابوبکر عبدالله بن ابی داود سلیمان بن الاشعث السجستانی در کتاب المصاحف مکرر از او روایت کند. رجوع بفهرست المصاحف چ بریل (لیدن) سال 1937 م. شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن صالح بن زیاد العقیلی مکنی به ابویعقوب. وی ساکن طرسوس بود و بدانجا در سنهء 240 ه . ق. درگذشت. ابوعبدالله بن مخلد ذکر او آورده است. وی از ابن عیینه و شافعی روایت کند و ابن المبارک حدیث او را تخریج نکرده است و...
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن صیغونِ صیغونی زاهد محدث، مکنی به ابویعقوب. رجوع به ابویعقوب اسحاق... شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن عبدالجبار حافظ و قاضی. مکنی به ابومحمد. وی صاحب مسند و از مردم بست سجستان است و از قتیبه و ابن راهویه روایت دارد. وفات او بسال 357 ه . ق. است و او شیخ ابن حبان است. (تاج العروس ذیل: ب س ت).
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن عبدالله بن الصباح بن بشر. رجوع به ابوالحسین اسحاق... شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن قُرّان المؤدب. ابونعیم بواسطهء احمدبن اسحاق و او بوسایطی از حذیفه آرد که قال رسول الله (ص): بکاءالمؤمن من قلبه و بکاءالمنافق من هامته. (ذکر اخبار اصبهان ج1 ص 220).
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن قره القاسانی. از علمای اصفهان. وی بمصر رفت و در آنجا حدیث گفت و از عمروبن علی و دیگران روایت دارد. (ذکر اخبار اصبهان چ لیدن ج 1 ص 215).
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن ماهان بن بهمن بن بشک التمیمی بالولاء الارجانی الاصل المعروف بابن الندیم. الندیم الموصلی مکنی به ابی محمد. مولد سنهء 150 و وفات 235 ه . ق. وی از ندماء خلفا بوده و او را سخنان ظریف است و در خلاعت و غنا یگانه بود...
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمد. رجوع به ابوالجیش بن ابراهیم و الاعلام زرکلی ج 1 ص 95 شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمد بن اسماعیل. ملقب به بیض البغل. ابن ابی اصیبعه در ترجمهء یوحنابن ماسویه از قول یوسف بن ابراهیم آرد: و ابن حمدون بن عبدالصمدبن علی الملقب بابی العیرطرد و اسحاق بن ابراهیم بن محمد بن اسماعیل الملقب ببیض البغل قد توکلنا به بحفظ نوادره....
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمد بن جمیل مکنی به ابویعقوب. متوفی بسال 310 ه . ق. وی از معمرین بود. او از ابی کریب و کوفیین و احمدبن منیع روایت کند و در 117 سالگی درگذشته است. ابونعیم بوسایطی از او و او نیز بوسایطی آرد: نهی رسول الله...
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمد بن سهل حافظ مکنی به ابویعقوب غراب. او راست جزئی در فضل رمی.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن محمد حنظلی. رجوع به ابن راهویه و اسحاق بن ابراهیم بن مخلد شود.
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن مخلدبن عبدالله بن مطربن حنظله بن عبیداللهبن غالب بن الوارث بن عبیداللهبن عطیه بن مره بن کعب بن همام بن اسدبن مره بن عمروبن حنظله بن مالک بن زید مناه بن تمیم بن مر الحنظلی المروزی المعروف بابن راهویه. مکنی بأبی یعقوب. مولد سال 163...
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن مسره. از علمای طلیطله. وی در هشت روز مانده از ماه رجب سال 352 ه . ق. در طلیطله درگذشت. (الحلل السندسیه ج 2 ص 31).
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن مصعب مصعبی. وی در عهد مأمون و معتصم و واثق و متوکل از خلفای عباسیه صاحب شرطهء بغداد و یکی از رجال عصر بود و در بعض وقایع مهمه شرکت و در نزد خلفای مذکور مخصوصاً نزد معتصم اعتباری بسزا داشت. وی در سال 206...
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن میمون التمیمی الموصلی. مکنی به ابی محمد، و هرگاه که رشید استخفاف او خواستی وی را با کنیت ابوصفوان خواندی. مقام او در علم و ادب و شعر چنانست که ذکر آنهمه موجب اطالهء کلام گردد، و آن بر واقفان اخبار و متتبعان آثار پوشیده...
اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن نسطاس بن جریح نصرانی، مکنی به ابویعقوب. وی در صناعت طب فاضل بود و در خدمت الحاکم بامرالله میزیست و در طب مورد اعتماد او بود و بأیام حاکم بقاهره درگذشت و حاکم پس از او اباالحسن علی بن رضوان را طبیب خاص خویش کرد....