اسحاق
[اِ] (اِخ) ابن ابراهیم بن مخلدبن عبدالله بن مطربن حنظله بن عبیداللهبن غالب بن الوارث بن عبیداللهبن عطیه بن مره بن کعب بن همام بن اسدبن مره بن عمروبن حنظله بن مالک بن زید مناه بن تمیم بن مر الحنظلی المروزی المعروف بابن راهویه. مکنی بأبی یعقوب. مولد سال 163 و وفات 238 ه . ق. او میان حدیث و فقه و ورع جمع کرد و یکی از ائمهء اسلام بود. دارقطنی در جملهء روات از شافعی ذکر او کرده و بیهقی او را از اصحاب شافعی شمرده است و اسحاق در مسئلهء جواز بیع خانه های مکه با شافعی مناظره کرد و شیخ فخرالدین رازی صورت مجلس این مناظره بالتمام در کتاب خود در مناقب شافعی آورده است و چون بفضل وی آگاهی یافت در مصر کتب و مصنفات او را نسخه و گرد کرده است. و امام حنبل گوید اسحاق نزد ما امامی از ائمهء مسلمانان است و فقیه تری از وی بر جسر گذاره نکرد. و اسحاق خود میگفت هفتاد هزار حدیث از بر دارم و با صد هزار حدیث سخن کنم و هرگز چیزی نشنودم جز آنکه بیاد گرفتم و هرگز هیچ چیز بیاد نگرفتم که فراموش کنم و از یاد برم. و او را مسند مشهور است و وی بحجاز و عراق و شام و یمن رفته و از سفیان بن عیینه و طبقهء او حدیث شنیده و بخاری و مسلم و ترمذی از او سماع دارند. ولادت او بسال 161 و بقولی 163 و بقول دیگر 166 ه . ق. بود و در آخر عمر به نیشابور اقامت داشت و بدانجا به شب پنجشنبهء نیمهء شعبان و بروایتی یکشنبه و بروایت دیگر شنبهء سال 237 و یا 238 ه . ق. درگذشت. رحمه الله تعالی. و راهویه لقب پدر او ابوالحسن ابراهیم است و او را از آن راهویه می نامیدند که در راه مکه بزاد و اسحاق گوید: عبدالله بن طاهر امیر خراسان از من پرسید که از چه ترا ابن راهویه گویند و مراد از این نام چیست و آیا ترا بدین شهرت خواندن مکروه تو باشد؟ گفتم ای امیر پدرم در راه بزاده است و از اینرو مروزیان او را راهویه نامیدند و پدر من این شهرت دوست نمیداشت لیکن من آنرا ناخوش ندارم. (ابن خلکان چ طهران ص68).
در نامهء دانشوران آمده: کنیت او ابویعقوب و اسمش اسحاق پسر ابی الحسن ابراهیم بن مخلدبن ابراهیم، از معارف محدثین و قدماء متفقهین اهل سنت و جماعت بشمار میرود و نژاد وی با آل حنظله که بطنی از بنی تمیمند پیوسته گردد. در بدایت حال بشهر مرو که از امهات بلاد خراسان بوده می نشست با محمد بن ادریس شافعی همعصر بلکه همعنان بود. فاضل طیبی در حاشیهء تفسیر کشاف از جامع الاصول چنین نقل کرده: ابویعقوب اسحاق بن ابراهیم التمیمی المعروف بابن راهویه احد ارکان المسلمین و علم من اعلام الدین و ممن جمع بین الحدیث و الفقه و الاتقان و الحفظ و الورع. احمدبن حنبل که یکی از ائمهء مذاهب اربعه است در ستایش فقاهت و فضل او میگفته: اسحاق عندنا امام من ائمه المسلمین و ماعبر الجسر افقه من اسحاق؛ یعنی ابن راهویه بعقیدت ما یکی از پیشوایان مسلمانان است و از جسر دارالسلام فقیهی از او برتر عبور نکرده. قاضی بن خلکان مورخ گوید: ابن راهویه در سال یکصدوشصت وسه و یا شصت وشش هجری بوجود آمد و برای تحصیل کمال مدتی مدید در رحل و ارتحال شد و از مشایخ بلاد چند مانند ملک حجاز و کشور عراق و صقع یمن و قطر شام اخذ حدیث نمود و در نزد سفیان بن عیینه و کسانی که در طبقهء او بودند روزگاری بتلمذ بسر برد و هم بتصریح دارقطنی و بیهقی از امام شافعی کسب علم کرد و اجازهء روایت یافت تا خود بمقام املا و افادت رسید. پس در شهر نیشابور مسکن گزید و در آنجا بر منبر تدریس ارتقا جست محدثین عامه مثل بخاری و مسلم و ترمذی از لسان او استماع حدیث کردند امالی و مرویات وی را در مطاوی کتب اخبار ثبت کردند خود در سعهء احاطت و قوت حفظ خویش گفتی: احفظ سبعین الف حدیث و اذاکر بمائه الف حدیث و ماسمعت شیئاً قط الا حفظته و لاحفظت شیئاً قط فنسیته؛ یعنی هفتاد هزار حدیث به حافظه سپرده ام و در یک صد هزار حدیث مباحثه میکنم. هیچگاه چیزی نشنیدم مگر آنکه حفظ کردم و هرگز نشد که چیزی را حفظ کنم و پس از حفظ از خاطر ببرم. زمانی که ابن راهویه در شهر نیشابور اقامت داشت و از وجوه مشایخ فن حدیث محسوب میشد حضرت امام همام علی بن موسی الرضا صلوات الله و سلامه علیه در سفری که بر حسب احضار مأمون عباسی عازم مرو بود بدان بلد نزول اجلال فرمود. ابن راهویه از کسانی بود که در جمع جمهور رواه و محدثین آن شهر حدیث سلسله الذهب از لسان همایون آن جناب اصغاء نمود چنانکه شیخ صدوق محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه در کتاب عیون اخبار الرضا بوسائطی چند از ابوالصلت عبدالسلام بن صالح هروی روایت کرده که گفت زمانی که علی بن موسی الرضا از نیشابور عزیمت مرو فرمودند من بسعادت ملازمت رکاب آن جناب شرفیاب بودم. چون استر شهبای آن حضرت که در آن حال بر آن جلوس داشت به چارسوی نیشابور قدم نهاد ناگاه محمد بن رافع و احمدبن حارث و یحیی بن یحیی و اسحاق بن راهویه و جماعتی از اهل علم بلجام بغلهء وی بیاویختند و از در التماس عرضه داشتند: بحق آبائک الطاهرین حدثنا بحدیث سمعته من ابیک؛ یعنی بحرمت نیاکان پاک خود که ما را خبر ده بحدیثی که از پدر خویش شنیده باشی. ابوالصلت گوید: فاخرج رأسه من العماریه و علیه مطرف خز ذووجهین؛ یعنی این بشنید سر مبارک از عماری بیرون کرد بر حالتی که کسوتی دورویه از خز بر دوش داشت و فرمود: حدثنی ابی العبد الصالح موسی بن جعفر قال حدثنی ابی الصادق جعفربن محمد قال حدثنی ابی ابوجعفر محمد بن علی باقر علم الانبیاء قال حدثنی ابی علی بن الحسین سیدالعابدین قال حدثنی سید شباب اهل الجنه الحسین (ع) قال حدثنی علی بن ابی طالب علیهم السلم قال سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول سمعت جبرئیل (ع) یقول قال الله جل جلاله: انی انا الله لااله الا انا فاعبدونی. من جاء منکم بشهاده ان لااله الا الله بالاخلاص دخل حصنی و من دخل حصنی امن عذابی؛ حاصل ترجمت آنکه از اسلاف اشراف من تا امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هر لاحقی از سابق خویش روایت آورده اند که آن حضرت فرمود از خواجهء عالمیان رسول خدای شنیدم که فرمود از پیک پروردگار جبرئیل شنیدم که گفتی خدای جل جلاله فرمود منم خداوند یگانه که جز من پروردگاری نیست پس مرا پرستید. از شما مردم هر آن کس که از روی اخلاص و صمیم قلب به یگانگی من گواهی دهد و کلمهء توحید بر زبان آورد در حصن حراست من داخل گردد و هرکه در حصن من درآید از رنج شکنجهء من آسوده ماند. هم شیخ صدوق علیه الرحمه در کتاب عیون این حدیث را بعبارت و روایت دیگر از ابن راهویه نقل آورده گوید: محمد بن موسی بسند خویش از یوسف بن عقیل مرا حکایت کرد که اسحاق بن راهویه خود گفت چون امام ابوالحسن رضا صلوات الله علیه بشهر نیشابور رسید و خواست بعزیمت لقاء مأمون بجانب مرو بیرون رود اصحاب حدیث در حضرت او گرد آمدند و عرض کردند یابن رسول الله ترحل عنا و لاتحدّثنا بحدیث فنستفید منک؛ یعنی ای فرزند رسول از شهر ما کوچ میکنی بر حالتی که ما را بروایت حدیثی از خود مستفید نفرموده ای. آن حضرت بگاه این سخن در عماری نشسته بود چون این بشنید جمال همایون از عماری طالع ساخت و فرمود سمعت ابی موسی بن جعفر یقول سمعت ابی جعفربن محمد یقول سمعت ابی محمد بن علی یقول سمعت ابی علی بن الحسین بن علی یقول سمعت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله و سلامه علیهم یقول سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول لااله الاّ الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی. ابن راهویه گوید چون راحلهء حضرت درگذشت ما را ندا کرد و فرمود: بشروطها و انا من شروطها. صدوق گوید مراد آنست که شرط این معنی عذاب آن است که مرد موحد بشروط توحید اقرار آورد که از آن جمله است اعتراف بامامت علی بن موسی صلوات الله علیه و آنکه آن حضرت حجت پروردگار باشد بر تمامت بندگان و طاعت او بر جمیع مکلفین مفروض است. میر معاصر در کتاب روضات گوید از روایت این خبر شریف قرب اسحاق بن راهویه براه نجات استنباط شود. شیخ نحریر علی بن عیسی الوزیر در کشف الغمه از ابوالقاسم قشیری حکایت کرده که گفت چون این حدیث ببعضی از امراء سامانیه رسید بفرمود تا آن را بسلسلهء سند با طلا بنوشتند و آن مکتوب زرین همی حراست کرد تا هنگام وفاتش دررسید پس وصیت کرد که آنرا با جثهء وی در قبر دفن کنند. پس از موت او را دیدند از ماجرا و حالش پرسیدند گفت: غفر لی بتلفظی بلا اله الا الله و تصدیقی محمداً رسول الله مخلصاً و انی کتبت هذا الحدیث بالذّهب تعظیماً و احتراماً؛ یعنی گناهان من آمرزیده گشت از بهر آنکه به یگانگی خدای اقرار آوردم و برسالت پیغمبر گواهی دادم و این حدیث مبارک از روی احترام با زر نویساندم.
ارباب سیر و اصحاب تفاسیر آورده اند که مابین ابن راهویه و محمد بن ادریس شافعی زمانی که آن دو فقیه اسلام مجاور بیت الله الحرام بودند در این مسئله اختلاف افتاد که آیا خانه های مکه را فروختن و کرایه دادن و سائر تصرفات مالکانه کردن جائز است یا نی. شافعی مانند برخی از علماء خاصه بملکیت قائل بود و از این روی بیع و شراء و اجارهء آنها جائز میدانست و ابن راهویه بر عقیدت ابوحنیفه و بعضی از شیعه میرفت و باقتضای عدم ملکیت جمیع مسلمانان را در تصرفات آنها مساوی می گرفت. چون با هم بمناظرت نشستند شافعی ابن راهویه را الزام داد و از عقیدت خویش بازگردانید و ما اکنون بمادهء نزاع و منشأ خلاف اشارت میکنیم و ادلهء شافعی را که بدانها بر ابن راهویه غالب گشت در طی احتجاجات مذکور میداریم. بدان که علما را در تفسیر این کریمه اختلاف است: «انّ الذین کفروا و یصدون عن سبیل الله و المسجد الحرام الذی جعلناه للناس سوآء العاکف فیه و الباد و من یرد فیه بالحاد بظلم نذقه من عذاب الیم.» (قرآن 22/25)؛ ترجمت ظاهر کلام مبارک آنکه بحقیقت کسانی که کافر شده اند و بازمیگردند از راه خدا و از مسجدالحرام که اهل مکه را با سوای ایشان در آن مساوی فرموده ایم و کسانی که در آنجا آئین ملحدان میسگالند جمله را از شکنجهء دردناک خواهیم چشانید. اختلاف در این است که آیا مراد از تساوی مابین مکی و آفاقی که از این آیه مستفاد شود در چه چیز است؟ قتاده و سعیدبن جبیر و عبدالله بن عباس گفته اند مراد از تساوی در سکنی است و کسانی که در مکه اقامت دارند و آنانکه طاری و بدوی باشند هر دو در نزول و سکون خانه های آن ارض مبارک یکسانند احدی از این دو طایفه بر منزلی که در آن ساکن گشته اولی و احق از دیگری نیست عبدالله بن عمرو و عمر بن عبدالعزیز و اسحاق بن راهویه و امام ابوحنیفه و جمعی از امامیه بر این قول رفته اند و از این جهت بیع و اجارهء دیار آن ارض را حرام دانسته اند و گفته اند مراد از مسجدالحرام که محل تساوی است تمام مکه باشد بدلیل آنکه از مقیم که مقابل بادی است بلفظ عاکف تعبیر شده چه اعتکاف عبادت مخصوص است که در مساجد بجای آورده شود پس مقیم منازل مکه بسان معتکف مساجد اسلام خواهد بود و مصحح این اطلاق آنکه در آیهء دیگر نیز در تمام اراضی مکه استعمال شده، قال الله تعالی: سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی (قرآن 17/1). چه مراد از مسجدالحرام در این آیه خصوص مسجدالحرام نیست بدلیل آنکه حضرت رسول در لیلهء معراج از سرای امّهانی به ملکوت آسمانی رفت نه از مسجدالحرام و بقولی از خانهء خدیجه رضی الله عنها و بقولی از شعب ابیطالب رضوان الله علیه و بر هر تقدیر از مسجدالحرام عروج نفرمود. پس مراد از مسجدالحرام در این آیه نیز ارض مکه خواهد بود. فعلی هذا حکم زمین مکه حکم مساجد است و تصرفات ملکیت در آنجا جایز نیست و مردم آفاق با مجاورین حرم در جمیع دیار آن ارض مبارک از جهت سکنی مساوی باشند چنانکه رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: مکه مباحه لمن سبق الیها؛ یعنی زمین مکه هر کس را که بدان سبقت گرفت مباح باشد. اما حسن و مجاهد و جبائی و امام شافعی و جمعی از امامیه گفته اند مراد از مساوات حاضر و بادی تساوی در عبادتست و خدای تعالی مسجدالحرام را برای مقیم و غیره در عبادت یکسان گردانیده نه مجاور مکه بدوی را در مسجدالحرام بالخصوص از موضعی منع تواند کرد و نه بدوی مقیم را تمام پیروان دین اسلام در عبادت مسجدالحرام با هم مشارک و مساوی باشند نه مقیم را حق مجاورت اولویتی دهد و نه بادی را رنج مسافرت رجحانی نهد. مؤید این معنی آن است که رسول فرمود یا بنی عبدمناف من ولی منکم من امورالناس شیئاً فلایمنعن احداً طاف بهذا البیت او صلی ایه ساعه شاء من لیل او نهار؛ یعنی ای پسران عبدمناف از شما هر کس متولی منصبی از امور مسلمانان گردد بایستی احدی را از طواف این خانه و نماز آن منع نکند تا در هر ساعت از ساعات شبانروز که خواهد عبادت کند و این فرقه گویند استعمال مسجدالحرام در مطلق ارض مکّه از در مجاز است و بدون قرینهء صریحه از معنی موضوع له صرف نظر نتوان کرد و اطلاق عاکف بر مقیم قرینه را نشاید چه خود از عاکف مجازاً مجاور مسجد اراده شده. امام فخرالدین رازی در تفسیر کبیر گوید امام شافعی در انتصار این مذهب با ابن راهویه گفت: کریمهء «الذین اُخرجوا من دیارهم(1)» که در شأن اهل مکه نازل شده و حدیث نبوی که حضرت در روز فتح مکه فرمود من اغلق بابه فهو آمن؛ یعنی کسی که در خانهء خود ببندد از شمشیر مسلمانان در امان است برهانی قوی و حجتی محکم باشد بر آنکه دیار مکه ملک ساکنان آنها بوده چه در آیه و حدیث دیار و باب به آن گروه اضافه شده و در فن عربیت مقرر است که اضافه افادهء ملکیت کند و هم در خبر است که چون رسول اکرم از جوار حرم بیرون آمد و بمدینهء طیبه هجرت فرمود پسر عمّ او عقیل بن ابیطالب خانهء مسکون وی بفروخت و زمانی که آن حضرت بر مشرکین فیروز گشت و ملک مکه بگشاد نزول اجلال را اصحاب عظام عرضه داشتند که مناسب است تا خورشید رسالت در بیت الشرف قدیم که مهبط وحی و منزل آیات بود انتقال نماید حضرت چون این سخن شنید فرمود: هل ترک لنا عقیل من ربع؛ یعنی آیا عقیل برای ما منزلی بر جای گذاشت که امروز در آن نزول نمائیم؟ و در بعضی از روایات بجای من ربع، من رباع آمده و کیف کان از این حدیث چنان مستفاد گردد که رسول را در حرم الهی مسکنی مملوک بوده و عقیل آنرا در معرض بیع برآورده و هم در کتب سیر ثبت است که خلیفهء ثانی در مکّه خانهء معروف بدارالسجن ابتیاع کرده. یابن راهویه آیا ترا گمان آن است که عمر دارالسجن را از مالکین او نخرید اگر گوئی از غیر مالکین آن ابتیاع کرده لازم آید که مالی بغیر مستحق آن داده باشد و اگر گوئی از مالکین آن بازخریده فهو المطلوب. ابن راهویه گوید چون در براهین شافعی موقع قدح نیافتم لاجرم از در انصاف بعقیدت او بگرویدم سپس بجواز بیع و شراء و اجارهء دور مکه فتوی دادم. مخالفین این مذهب گویند اضافهء دیار و باب در آیه و خبر از برای ملکیّت دلیلی استوار نتواند بود چرا که اضافه گاه مفید ملکیت است و گاه مفید اختصاص چنانکه عرب گوید الجل للفرس و در این مورد قرینه از برای تعیین احدالمعنیین نیست و از این جهت شکی در ولایت پدید آید و اینچنین حجت استدلال را نشاید و هم در کتب سیر و تواریخ و مجامیع خطب و مکاتیب مضبوط است که امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب بر عهدهء قثم بن عباس که بعهد خلافت آن جناب عامل مکه بود فرمانی مشتمل بر تکالیف ایالت و وظائف حکومت داشت و این کلام در جملهء عبارات آن منشور مسطور فرمود: و مر اهل مکه الاّیأخذوا من ساکن اجراً فانّ الله تعالی یقول سواء العاکف فیه و الباد. (قرآن 22/25). العاکف المقیم به و البادی الذی یحج الیه من غیر اهله؛ یعنی مردمان مکه را فرمان ده که از ساکنین آن دیار اجرت سکنی نگیرند چرا که خدای تعالی فرماید عاکف و بادی در زمین مکه یکسان باشند و عاکف آن کس است که در مکه اقامت دارد و بادی آن است که از غیر اهل مکه باشد و برای گذاردن حج بمکه وارد آید - انتهی.
وفات ابن راهویه در شب شنبه یا یکشنبه یا پنجشنبه پانزدهم شهر شعبان از سال دویست و سی و هفت و بقولی سی و هشت بشهر نیشابور بود. ابن خلکان گوید: راهویه بفتح راء بعد از آن الف و هاء ساکنه پس واو مفتوحه و بعد از آن یاء ساکنه و بعد از یاء ساکنه هاء، لقب ابراهیم پدر ابن راهویه است و وجه تلقب وی بدین نام آن است که در طریق مکه متولد گشت و طریق بفارسی به معنی راه و ویه به معنی جستن است گویا او را از راه یافته اند و بعضی راهویه بضم هاء و سکون واو و فتح یاء خوانند. از اسحاق بن راهویه روایت است که خود گفت عمیدالدین طاهر امیر خراسان مرا فرمود ترا از چه راهویه گویند و معنی این لفظ چه چیز است و آیا ترا کراهت است که بدین نام خوانده آئی؟ گفتم ایها الامیر پدرم در طریق مکه متولد گردیده مردمان مر او را راهویه گفتند یعنی کسی که در راه متولد شده پدرم کراهت داشت که او را بدین نام خوانند ولی مرا کراهتی از این نام نیست. (نامهء دانشوران ج 1 ص 479). و رجوع به ابن راهویه و روضات الجنات ص 100 و نیز در همان کتاب ذیل ترجمهء محمد بن الحسن بن علی الطوسی (ص 580) و حبیب السیر جزو 3 از ج 2 ص 101 و 102 و الاعلام زرکلی ج 1 ص 95 شود.
(1) - قرآن 22/40.
در نامهء دانشوران آمده: کنیت او ابویعقوب و اسمش اسحاق پسر ابی الحسن ابراهیم بن مخلدبن ابراهیم، از معارف محدثین و قدماء متفقهین اهل سنت و جماعت بشمار میرود و نژاد وی با آل حنظله که بطنی از بنی تمیمند پیوسته گردد. در بدایت حال بشهر مرو که از امهات بلاد خراسان بوده می نشست با محمد بن ادریس شافعی همعصر بلکه همعنان بود. فاضل طیبی در حاشیهء تفسیر کشاف از جامع الاصول چنین نقل کرده: ابویعقوب اسحاق بن ابراهیم التمیمی المعروف بابن راهویه احد ارکان المسلمین و علم من اعلام الدین و ممن جمع بین الحدیث و الفقه و الاتقان و الحفظ و الورع. احمدبن حنبل که یکی از ائمهء مذاهب اربعه است در ستایش فقاهت و فضل او میگفته: اسحاق عندنا امام من ائمه المسلمین و ماعبر الجسر افقه من اسحاق؛ یعنی ابن راهویه بعقیدت ما یکی از پیشوایان مسلمانان است و از جسر دارالسلام فقیهی از او برتر عبور نکرده. قاضی بن خلکان مورخ گوید: ابن راهویه در سال یکصدوشصت وسه و یا شصت وشش هجری بوجود آمد و برای تحصیل کمال مدتی مدید در رحل و ارتحال شد و از مشایخ بلاد چند مانند ملک حجاز و کشور عراق و صقع یمن و قطر شام اخذ حدیث نمود و در نزد سفیان بن عیینه و کسانی که در طبقهء او بودند روزگاری بتلمذ بسر برد و هم بتصریح دارقطنی و بیهقی از امام شافعی کسب علم کرد و اجازهء روایت یافت تا خود بمقام املا و افادت رسید. پس در شهر نیشابور مسکن گزید و در آنجا بر منبر تدریس ارتقا جست محدثین عامه مثل بخاری و مسلم و ترمذی از لسان او استماع حدیث کردند امالی و مرویات وی را در مطاوی کتب اخبار ثبت کردند خود در سعهء احاطت و قوت حفظ خویش گفتی: احفظ سبعین الف حدیث و اذاکر بمائه الف حدیث و ماسمعت شیئاً قط الا حفظته و لاحفظت شیئاً قط فنسیته؛ یعنی هفتاد هزار حدیث به حافظه سپرده ام و در یک صد هزار حدیث مباحثه میکنم. هیچگاه چیزی نشنیدم مگر آنکه حفظ کردم و هرگز نشد که چیزی را حفظ کنم و پس از حفظ از خاطر ببرم. زمانی که ابن راهویه در شهر نیشابور اقامت داشت و از وجوه مشایخ فن حدیث محسوب میشد حضرت امام همام علی بن موسی الرضا صلوات الله و سلامه علیه در سفری که بر حسب احضار مأمون عباسی عازم مرو بود بدان بلد نزول اجلال فرمود. ابن راهویه از کسانی بود که در جمع جمهور رواه و محدثین آن شهر حدیث سلسله الذهب از لسان همایون آن جناب اصغاء نمود چنانکه شیخ صدوق محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه در کتاب عیون اخبار الرضا بوسائطی چند از ابوالصلت عبدالسلام بن صالح هروی روایت کرده که گفت زمانی که علی بن موسی الرضا از نیشابور عزیمت مرو فرمودند من بسعادت ملازمت رکاب آن جناب شرفیاب بودم. چون استر شهبای آن حضرت که در آن حال بر آن جلوس داشت به چارسوی نیشابور قدم نهاد ناگاه محمد بن رافع و احمدبن حارث و یحیی بن یحیی و اسحاق بن راهویه و جماعتی از اهل علم بلجام بغلهء وی بیاویختند و از در التماس عرضه داشتند: بحق آبائک الطاهرین حدثنا بحدیث سمعته من ابیک؛ یعنی بحرمت نیاکان پاک خود که ما را خبر ده بحدیثی که از پدر خویش شنیده باشی. ابوالصلت گوید: فاخرج رأسه من العماریه و علیه مطرف خز ذووجهین؛ یعنی این بشنید سر مبارک از عماری بیرون کرد بر حالتی که کسوتی دورویه از خز بر دوش داشت و فرمود: حدثنی ابی العبد الصالح موسی بن جعفر قال حدثنی ابی الصادق جعفربن محمد قال حدثنی ابی ابوجعفر محمد بن علی باقر علم الانبیاء قال حدثنی ابی علی بن الحسین سیدالعابدین قال حدثنی سید شباب اهل الجنه الحسین (ع) قال حدثنی علی بن ابی طالب علیهم السلم قال سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول سمعت جبرئیل (ع) یقول قال الله جل جلاله: انی انا الله لااله الا انا فاعبدونی. من جاء منکم بشهاده ان لااله الا الله بالاخلاص دخل حصنی و من دخل حصنی امن عذابی؛ حاصل ترجمت آنکه از اسلاف اشراف من تا امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هر لاحقی از سابق خویش روایت آورده اند که آن حضرت فرمود از خواجهء عالمیان رسول خدای شنیدم که فرمود از پیک پروردگار جبرئیل شنیدم که گفتی خدای جل جلاله فرمود منم خداوند یگانه که جز من پروردگاری نیست پس مرا پرستید. از شما مردم هر آن کس که از روی اخلاص و صمیم قلب به یگانگی من گواهی دهد و کلمهء توحید بر زبان آورد در حصن حراست من داخل گردد و هرکه در حصن من درآید از رنج شکنجهء من آسوده ماند. هم شیخ صدوق علیه الرحمه در کتاب عیون این حدیث را بعبارت و روایت دیگر از ابن راهویه نقل آورده گوید: محمد بن موسی بسند خویش از یوسف بن عقیل مرا حکایت کرد که اسحاق بن راهویه خود گفت چون امام ابوالحسن رضا صلوات الله علیه بشهر نیشابور رسید و خواست بعزیمت لقاء مأمون بجانب مرو بیرون رود اصحاب حدیث در حضرت او گرد آمدند و عرض کردند یابن رسول الله ترحل عنا و لاتحدّثنا بحدیث فنستفید منک؛ یعنی ای فرزند رسول از شهر ما کوچ میکنی بر حالتی که ما را بروایت حدیثی از خود مستفید نفرموده ای. آن حضرت بگاه این سخن در عماری نشسته بود چون این بشنید جمال همایون از عماری طالع ساخت و فرمود سمعت ابی موسی بن جعفر یقول سمعت ابی جعفربن محمد یقول سمعت ابی محمد بن علی یقول سمعت ابی علی بن الحسین بن علی یقول سمعت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله و سلامه علیهم یقول سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول لااله الاّ الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی. ابن راهویه گوید چون راحلهء حضرت درگذشت ما را ندا کرد و فرمود: بشروطها و انا من شروطها. صدوق گوید مراد آنست که شرط این معنی عذاب آن است که مرد موحد بشروط توحید اقرار آورد که از آن جمله است اعتراف بامامت علی بن موسی صلوات الله علیه و آنکه آن حضرت حجت پروردگار باشد بر تمامت بندگان و طاعت او بر جمیع مکلفین مفروض است. میر معاصر در کتاب روضات گوید از روایت این خبر شریف قرب اسحاق بن راهویه براه نجات استنباط شود. شیخ نحریر علی بن عیسی الوزیر در کشف الغمه از ابوالقاسم قشیری حکایت کرده که گفت چون این حدیث ببعضی از امراء سامانیه رسید بفرمود تا آن را بسلسلهء سند با طلا بنوشتند و آن مکتوب زرین همی حراست کرد تا هنگام وفاتش دررسید پس وصیت کرد که آنرا با جثهء وی در قبر دفن کنند. پس از موت او را دیدند از ماجرا و حالش پرسیدند گفت: غفر لی بتلفظی بلا اله الا الله و تصدیقی محمداً رسول الله مخلصاً و انی کتبت هذا الحدیث بالذّهب تعظیماً و احتراماً؛ یعنی گناهان من آمرزیده گشت از بهر آنکه به یگانگی خدای اقرار آوردم و برسالت پیغمبر گواهی دادم و این حدیث مبارک از روی احترام با زر نویساندم.
ارباب سیر و اصحاب تفاسیر آورده اند که مابین ابن راهویه و محمد بن ادریس شافعی زمانی که آن دو فقیه اسلام مجاور بیت الله الحرام بودند در این مسئله اختلاف افتاد که آیا خانه های مکه را فروختن و کرایه دادن و سائر تصرفات مالکانه کردن جائز است یا نی. شافعی مانند برخی از علماء خاصه بملکیت قائل بود و از این روی بیع و شراء و اجارهء آنها جائز میدانست و ابن راهویه بر عقیدت ابوحنیفه و بعضی از شیعه میرفت و باقتضای عدم ملکیت جمیع مسلمانان را در تصرفات آنها مساوی می گرفت. چون با هم بمناظرت نشستند شافعی ابن راهویه را الزام داد و از عقیدت خویش بازگردانید و ما اکنون بمادهء نزاع و منشأ خلاف اشارت میکنیم و ادلهء شافعی را که بدانها بر ابن راهویه غالب گشت در طی احتجاجات مذکور میداریم. بدان که علما را در تفسیر این کریمه اختلاف است: «انّ الذین کفروا و یصدون عن سبیل الله و المسجد الحرام الذی جعلناه للناس سوآء العاکف فیه و الباد و من یرد فیه بالحاد بظلم نذقه من عذاب الیم.» (قرآن 22/25)؛ ترجمت ظاهر کلام مبارک آنکه بحقیقت کسانی که کافر شده اند و بازمیگردند از راه خدا و از مسجدالحرام که اهل مکه را با سوای ایشان در آن مساوی فرموده ایم و کسانی که در آنجا آئین ملحدان میسگالند جمله را از شکنجهء دردناک خواهیم چشانید. اختلاف در این است که آیا مراد از تساوی مابین مکی و آفاقی که از این آیه مستفاد شود در چه چیز است؟ قتاده و سعیدبن جبیر و عبدالله بن عباس گفته اند مراد از تساوی در سکنی است و کسانی که در مکه اقامت دارند و آنانکه طاری و بدوی باشند هر دو در نزول و سکون خانه های آن ارض مبارک یکسانند احدی از این دو طایفه بر منزلی که در آن ساکن گشته اولی و احق از دیگری نیست عبدالله بن عمرو و عمر بن عبدالعزیز و اسحاق بن راهویه و امام ابوحنیفه و جمعی از امامیه بر این قول رفته اند و از این جهت بیع و اجارهء دیار آن ارض را حرام دانسته اند و گفته اند مراد از مسجدالحرام که محل تساوی است تمام مکه باشد بدلیل آنکه از مقیم که مقابل بادی است بلفظ عاکف تعبیر شده چه اعتکاف عبادت مخصوص است که در مساجد بجای آورده شود پس مقیم منازل مکه بسان معتکف مساجد اسلام خواهد بود و مصحح این اطلاق آنکه در آیهء دیگر نیز در تمام اراضی مکه استعمال شده، قال الله تعالی: سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی (قرآن 17/1). چه مراد از مسجدالحرام در این آیه خصوص مسجدالحرام نیست بدلیل آنکه حضرت رسول در لیلهء معراج از سرای امّهانی به ملکوت آسمانی رفت نه از مسجدالحرام و بقولی از خانهء خدیجه رضی الله عنها و بقولی از شعب ابیطالب رضوان الله علیه و بر هر تقدیر از مسجدالحرام عروج نفرمود. پس مراد از مسجدالحرام در این آیه نیز ارض مکه خواهد بود. فعلی هذا حکم زمین مکه حکم مساجد است و تصرفات ملکیت در آنجا جایز نیست و مردم آفاق با مجاورین حرم در جمیع دیار آن ارض مبارک از جهت سکنی مساوی باشند چنانکه رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: مکه مباحه لمن سبق الیها؛ یعنی زمین مکه هر کس را که بدان سبقت گرفت مباح باشد. اما حسن و مجاهد و جبائی و امام شافعی و جمعی از امامیه گفته اند مراد از مساوات حاضر و بادی تساوی در عبادتست و خدای تعالی مسجدالحرام را برای مقیم و غیره در عبادت یکسان گردانیده نه مجاور مکه بدوی را در مسجدالحرام بالخصوص از موضعی منع تواند کرد و نه بدوی مقیم را تمام پیروان دین اسلام در عبادت مسجدالحرام با هم مشارک و مساوی باشند نه مقیم را حق مجاورت اولویتی دهد و نه بادی را رنج مسافرت رجحانی نهد. مؤید این معنی آن است که رسول فرمود یا بنی عبدمناف من ولی منکم من امورالناس شیئاً فلایمنعن احداً طاف بهذا البیت او صلی ایه ساعه شاء من لیل او نهار؛ یعنی ای پسران عبدمناف از شما هر کس متولی منصبی از امور مسلمانان گردد بایستی احدی را از طواف این خانه و نماز آن منع نکند تا در هر ساعت از ساعات شبانروز که خواهد عبادت کند و این فرقه گویند استعمال مسجدالحرام در مطلق ارض مکّه از در مجاز است و بدون قرینهء صریحه از معنی موضوع له صرف نظر نتوان کرد و اطلاق عاکف بر مقیم قرینه را نشاید چه خود از عاکف مجازاً مجاور مسجد اراده شده. امام فخرالدین رازی در تفسیر کبیر گوید امام شافعی در انتصار این مذهب با ابن راهویه گفت: کریمهء «الذین اُخرجوا من دیارهم(1)» که در شأن اهل مکه نازل شده و حدیث نبوی که حضرت در روز فتح مکه فرمود من اغلق بابه فهو آمن؛ یعنی کسی که در خانهء خود ببندد از شمشیر مسلمانان در امان است برهانی قوی و حجتی محکم باشد بر آنکه دیار مکه ملک ساکنان آنها بوده چه در آیه و حدیث دیار و باب به آن گروه اضافه شده و در فن عربیت مقرر است که اضافه افادهء ملکیت کند و هم در خبر است که چون رسول اکرم از جوار حرم بیرون آمد و بمدینهء طیبه هجرت فرمود پسر عمّ او عقیل بن ابیطالب خانهء مسکون وی بفروخت و زمانی که آن حضرت بر مشرکین فیروز گشت و ملک مکه بگشاد نزول اجلال را اصحاب عظام عرضه داشتند که مناسب است تا خورشید رسالت در بیت الشرف قدیم که مهبط وحی و منزل آیات بود انتقال نماید حضرت چون این سخن شنید فرمود: هل ترک لنا عقیل من ربع؛ یعنی آیا عقیل برای ما منزلی بر جای گذاشت که امروز در آن نزول نمائیم؟ و در بعضی از روایات بجای من ربع، من رباع آمده و کیف کان از این حدیث چنان مستفاد گردد که رسول را در حرم الهی مسکنی مملوک بوده و عقیل آنرا در معرض بیع برآورده و هم در کتب سیر ثبت است که خلیفهء ثانی در مکّه خانهء معروف بدارالسجن ابتیاع کرده. یابن راهویه آیا ترا گمان آن است که عمر دارالسجن را از مالکین او نخرید اگر گوئی از غیر مالکین آن ابتیاع کرده لازم آید که مالی بغیر مستحق آن داده باشد و اگر گوئی از مالکین آن بازخریده فهو المطلوب. ابن راهویه گوید چون در براهین شافعی موقع قدح نیافتم لاجرم از در انصاف بعقیدت او بگرویدم سپس بجواز بیع و شراء و اجارهء دور مکه فتوی دادم. مخالفین این مذهب گویند اضافهء دیار و باب در آیه و خبر از برای ملکیّت دلیلی استوار نتواند بود چرا که اضافه گاه مفید ملکیت است و گاه مفید اختصاص چنانکه عرب گوید الجل للفرس و در این مورد قرینه از برای تعیین احدالمعنیین نیست و از این جهت شکی در ولایت پدید آید و اینچنین حجت استدلال را نشاید و هم در کتب سیر و تواریخ و مجامیع خطب و مکاتیب مضبوط است که امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب بر عهدهء قثم بن عباس که بعهد خلافت آن جناب عامل مکه بود فرمانی مشتمل بر تکالیف ایالت و وظائف حکومت داشت و این کلام در جملهء عبارات آن منشور مسطور فرمود: و مر اهل مکه الاّیأخذوا من ساکن اجراً فانّ الله تعالی یقول سواء العاکف فیه و الباد. (قرآن 22/25). العاکف المقیم به و البادی الذی یحج الیه من غیر اهله؛ یعنی مردمان مکه را فرمان ده که از ساکنین آن دیار اجرت سکنی نگیرند چرا که خدای تعالی فرماید عاکف و بادی در زمین مکه یکسان باشند و عاکف آن کس است که در مکه اقامت دارد و بادی آن است که از غیر اهل مکه باشد و برای گذاردن حج بمکه وارد آید - انتهی.
وفات ابن راهویه در شب شنبه یا یکشنبه یا پنجشنبه پانزدهم شهر شعبان از سال دویست و سی و هفت و بقولی سی و هشت بشهر نیشابور بود. ابن خلکان گوید: راهویه بفتح راء بعد از آن الف و هاء ساکنه پس واو مفتوحه و بعد از آن یاء ساکنه و بعد از یاء ساکنه هاء، لقب ابراهیم پدر ابن راهویه است و وجه تلقب وی بدین نام آن است که در طریق مکه متولد گشت و طریق بفارسی به معنی راه و ویه به معنی جستن است گویا او را از راه یافته اند و بعضی راهویه بضم هاء و سکون واو و فتح یاء خوانند. از اسحاق بن راهویه روایت است که خود گفت عمیدالدین طاهر امیر خراسان مرا فرمود ترا از چه راهویه گویند و معنی این لفظ چه چیز است و آیا ترا کراهت است که بدین نام خوانده آئی؟ گفتم ایها الامیر پدرم در طریق مکه متولد گردیده مردمان مر او را راهویه گفتند یعنی کسی که در راه متولد شده پدرم کراهت داشت که او را بدین نام خوانند ولی مرا کراهتی از این نام نیست. (نامهء دانشوران ج 1 ص 479). و رجوع به ابن راهویه و روضات الجنات ص 100 و نیز در همان کتاب ذیل ترجمهء محمد بن الحسن بن علی الطوسی (ص 580) و حبیب السیر جزو 3 از ج 2 ص 101 و 102 و الاعلام زرکلی ج 1 ص 95 شود.
(1) - قرآن 22/40.