جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عبدالله: (تعداد کل: 251)
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن محمودبن مودودالموصلی ملقب به مجدالدین و مکنی به ابوالفضل. از بزرگان فقهای حنفی است. به سال 599 ه . ق. به موصل متولد شد و به دمشق و بغداد رفت و به سال 683 ه . ق. به بغداد درگذشت. او راست: الاختیار لتعالیل المختار....
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن مخارق بن سلیم بن حضیره بن قیس معروف به النابغه الشیبانی. رجوع به نابغهء شیبانی شود.
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن مسعده بن مسعود الفزاری. مورخان او را صاحب الجیوش لقب داده اند چه وی در عصر معاویه در جنگ با رومیان فرماندهء سپاهیان بود و در خانهء فاطمه دختر رسول الله تربیت یافت و سپس نزد علی بن ابی طالب بماند معاویه او را استمالت...
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن مسعودبن غافل بن جبیب الهذلی. رجوع به ابن مسعود و نیز الاعلام زرکلی شود.
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن مسلم بن قتیبه الدینوری معروف به ابن قتبیه. رجوع به ابن قتیبه ابومحمد عبدالله و نیز الاعلام زرکلی شود.
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن مسمله بن قعنب الحارثی. از رجال حدیث و ثقات و از مردم مدینه است. در بصره سکونت جست و به سال 221 ه . ق. بدانجا درگذشت. بخاری از وی 123 و مسلم 70 حدیث آورده است. (از الاعلام زرکلی).
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن مصعب بن ثابت بن عبدالله بن زبیر. امیر یمامه است. در زمان خلافت مهدی عباسی و هادی ولایت یمامه را یافت و به سال 185 ه . ق. به بغداد درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن مطیع بن الاسود الکعبی القرشی العدوی. وی از قریش و مردی شجاع بود. در حیات رسول خدا (ص) متولد شد و در یوم الحره علیه قریش جنگید. و چون یارانش شکست خوردند در مدینه پنهان شد. سپس به مکه رفت و ساکن شد. ابن زبیر...
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن مظعون الجمحی معروف به ابن مظعون. صحابی بدری و از شجعان صاحب رأی و تقدم و از طرف مادر برادر عثمان بن عفان بود. وی به سال 30 ه . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن معاویه بن عبدالله بن جعفربن ابی طالب. از رؤسای طالبیان و شعراء آنان بود. به سال 177 ه . ق. در کوفه خروج کرد و از اطاعت بنی مروان سر باز زد و مردم را به بیعت با خود خواند. مردم کوفه با او بیعت...
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن معمر الیشکری. امیری شجاع و از والیان عصر مروانی است. و آخرین ولایت او قهستان و نواحی آن بود که از جانب یزیدبن مهلب بدان شغل گماشته شد. مردم آن سامان بر وی شوریدند و او را به سال 98 ه . ق. بکشتند و...
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن مغفل المزنی. صحابی و از اصحاب «الشجره» است به مدینه سکونت کرد و سپس به بصره رفت و به سال 57 ه . ق. بدانجا درگذشت. در صحیحین از او 43 حدیث آمده است. (از الاعلام زرکلی).
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن مقفع. رجوع به ابن مقفع عبدالله و نیز الاعلام زرکلی شود.
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن منصور ملقب به المستنصر باللهبن الظاهربن الناصر، مکنی به ابو احمد و معروف به المستعصم بالله. رجوع به المستعصم بالله و ابواحمد و نیز الاعلام زرکلی شود.
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن وهب مولی خزاعه معروف به سیاط. وی از مردم مکه و از مقدمان در صنعت غنا و استاد ابراهیم موصلی بود. به سال 169 ه . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن وهب بن مسلم الفهری، مکنی به ابومحمد. فقیه و از ائمه است. وی دارای فقاهت و عبادت و حدیث بوده. از کتب او است: الموطأ کبیر و صغیر در حدیث. عبدالله حافظ، ثقه و مجتهد بود. به سال 120 ه . ق. به مصر متولد...
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن وهب راسبی. از مردم ازد و از ائمهء اباضیه است. رجوع به راسبی عبدالله بن وهب شود. و نیز رجوع به الاعلام زرکلی شود.
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن هارون الرشید. رجوع به مأمون عباسی شود.
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن هاشم بن محمد عبدالمطلب بن الحسن بن نمی شریف حسینی. از امراء مکه بود. به سال 1105 ه . ق. ولایت مکه را یافت و به سال 1106 ه . ق. شریف سعدبن زید بر او غالب شد و او بدیار روم رفت و تا...
عبدالله
[عَ دُلْ لاه] (اِخ) ابن هلال بن عامربن صعصعه. جدی جاهلی از نسل میمونه بنت الحارث است. (از الاعلام زرکلی).