جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه خالد: (تعداد کل: 286)
خالد
[لِ] (اِخ) ابن محمد رازانی، مکنی به ابوعمرو وی پدر عبدالله بن خالد رازانی و ثقه است از حسن بن عَرَفه حدیث روایت میکند انّ الله عزّوجلّ » : محمد بن حیان از ابوعمرو خالدبن محمد رازانی و او با چند واسطه از انس روایت میکند که گفت: پیغمبر میگوید...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن محمد زبیری وی از آل زبیر است و از علی بن حسین روایت میکند بخاری او را منکرالحدیث میداند ابوحاتم او را مجهول دانسته، ابوزراعه و ابوحاتم میگویند: او همان خالدبن محمد بن خالدبن زبیر است و عقیلی نیز چنین ذکر کرده است (از ( لسان المیزان...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن محمد قرشی بنابر قول ابن ابی شیبه در منصف ابوسفیان الحمیری از خالدبن محمد القرشی حدیث کرد که او گفت: ( عبدالملک بن مروان می گفت: هر که کنیزکی برای تلذذ خواهد باید کنیزک بربری گیرد (از تاریخ الخلفاء ص 144.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن محمد مروزی، مکنی به ابویزیدبن یحیی وی بندار کرمان بود و چون سیمجور از سیستان بگریخت و به راه قهستان برفت او نامه به مقتدر نوشت اندر حدیث سیستان و او را بر این نامه نویسی محمد بن حمدان ترغیب کرد (از تاریخ سیستان چ 1314 ه...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن محمد نخعی الکوفی وی از ابی سلیم روایت میکند و از او ابوسعید الاشج روایت دارد دربارهء او از ابوحاتم سؤال ( شد، وی گفت: او را نمیشناسم (از لسان المیزان ج 2 ص 386.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن مخروج، مکنی به ابوروح وی از تابعان است رجوع به ابوروح خالد و خالدبن مفدوح شود.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن مخلد بحلی قطوانی، مکنی به ابوالهیثم از تابعان است و محدث نیز میباشد رجوع به ابوالهیثم خالد شود.
خالد
[لِ] (اِخ)ابن مستنیر وی از میمون از ابن عمر روایت میکند میمونی که از او روایت میکند و در کتاب ابن ابی حاتم آمده است میمون بن ابی عبدالله است نه میمون بن مهران که نامش همواره در وقت اطلاق نام میمون به ذهن خطور میکند (از لسان المیزان (...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن مضا الذهلی نام فقیه باورع سیستان بود که به سال صد و نود و چهار هجری قمری، وقتی که فتح بن حجاج عامل مأمون به سیستان آمد و محمد بن الحضین القوسی شهر را بر او آشفته گونه داشته بود، فوت کرد (از تاریخ سیستان چ 1314...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن معدان الکلاعی، مکنی به ابوعبدالله وی از زهاد عرب است یزیدبن هارون میگوید: خالد به حال روزه درگذشت ابن سعد سال وفات او را صد و سه و عفیربن معدان صد و چهار هجری قمری ذکر میکند وی از ابی عبیده و معاذ و عباده و ابی...
خالد
در آیه های قرآن از آن اوست (از ابن « کتاب العدد » [لِ] (اِخ) ابن معدان شامی وی یکی از قراء است و او را قرائتی خاص است الندیم).
خالد
[لِ] (اِخ) ابن معمر وی و بحراه بن ثور و برادرش شقیق بن ثور و پسر برادرش سویدبن منجوف بن ثور و عمر بن حطان و سدوس ( از شیبان بن ذهل بن ثعلبه بن عکابه می باشند (از عقد الفرید چ محمد سعیدالعریان ج 3 ص 311.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن معمربن سلیمان بن الحارث بن شجاع بن الحارث بن سدوس السدوسی وی را ادراک زمان نبی دست داد ابواحمد جاحظ آرد: چون مجراه بن ثور شهادت یافت « البیان » عسکری میگوید: در زمان عمر وی رئیس طایفهء بکربن وائل بود در کتاب ریاست بکر را عمر...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن مغیث وی از صحابه بود و ابن وهب از عمروبن حارث از سعیدبن ابی هلال از شیبه بن نصاح از خالدبن مغیث که از از الاصابه ج 1 ) « رأیت قرمان متلفعاً فی خمیله من النّار یرید الّذی غلّ یوم خیبر » : صحابه بود روایت...
خالد
[لِ] (اِخ) ابن مغیث بن الحرب بن مالکبن حنظله بن زید مناه وی از عربانی است که با علوان جد ابوالفضل بلعمی معاصر بوده است ( (از کتاب احوال رودکی تألیف سعید نفیسی ص 499.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن مفدوح در نام پدرش یعنی مفدوح دو قول دیگر است که طبق یکی از آن دو قول مجدوح است و طبق قول دیگر مخروج او از انس و جز او روایت میکند یزیدبن هارون او را کاذب میداند ابوحاتم او را ضعیف دانسته و به چیزی نمی...
خالد
( [لِ] (اِخ) ابن ملجم وی از جمله بزرگانی است که در جنگ جمل راضی به صلح نشدند (از حبیب السیر چ 2 خیام ج 1 ص 529.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن مهاجر، مکنی به ابومهاجر وی تابعی است و عوف از او حدیث روایت می کند رجوع به ابومهاجر خالد شود.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن مهران بلخی وی از هشام بن عروه و از او ابراهیم بن عبدالله روایت دارد خلیلی در ارشاد او را از مرجئان دانسته و ( بدین جهت تضعیفش کرده است (از لسان المیزان ج 2 ص 387.
خالد
[لِ] (اِخ) ابن مهران الحذاء المصری، مکنی به ابوالمنازل، از تابعان است رجوع به ابوالمنازل خالد شود.