ابوبکر وراق
[ اَ بو بَ رِ وَرْ را ] (اِخ)محمدبن العمر ترمذی. از بزرگان مشایخ صوفیه و زهاد ایشان در مائهء سیم. او درک صحبت احمد خضرویه و محمد بن علی ترمدی کرده است. و در بلخ میزیست و هم به بلخ درگذشت و گور وی بدانجاست. و او گفت: الناس...
ابوبکره
[ اَ بو بَ رَ ] (اِخ) نُفیع بن حارث بن کلده. پدر نفیع، حارث طبیب معروف عرب و مادرش سُمیّهء مشهوره کنیز حارث بود و سمیه دو فرزند یکی به نام نافع و دیگر نفیع آورد و حارث نفیع را از خود نفی کرد و پس از آن سمیه...
ابوبلال
[ اَ بو بِ ] (اِخ) مرداس بن ادیه حنظلی تمیمی. یکی از سران خوارج. وی بجنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود و بعد از امر حکمین با دیگر خوارج از خدمت آن حضرت کناره گرفت. برادر او عروه را عبیدالله زیاد بکشت و خود او بزندان...
ابوبلتعه
[ اَ بو بَ تَ عَ ] (اِخ) نام پدر حاطب صحابیست.
ابوبلقیا
[ اَ بو بِ ] (معرب، اِ) (از یونانی اَپُپِلِسَن(1)، شاید مصحف ابوبلسینا) فالج که جز اندامهای چهره هر دو شق تن را فراگیرد.
(1) - از apo(روی) و plessein(زدن).
ابوبنات غیر
[ اَ بو بَ تِ غَ ] (ع ص مرکب) سخت دروغزن. کذّاب. (المزهر).
ابوبه
[ اَ وِ بَ ] (ع اِ) جِ باب.
ابوبیهس
[ اَ بو بَ هَ ] (اِخ) هیصم بن جابر، از بنی سعدبن ضبیعه. رئیس فرقه ای از خوارج که بانتساب وی به بیهسیه معروفند. او در عراق میزیست و بروزگار حجاج بن یوسف ثقفی بمدینه گریخت و به سال 94 ه . ق. عثمان بن حیان حاکم مدینه وی...
ابوت
[ اُ ] (ع مص) سخت گرم شدن روز. سخت گرم شدن هوا.
ابوت
[ اُ بُوْ وَ ] (ع اِ) جِ اَب. (منتهی الارب).
ابوت
[ اُ بُوْ وَ ] (ع مص) پدری. پدر شدن. || غذا دادن. پروردن.
ابوتاشفین اول
[ اَ نِ اَوْ وَ ] (اِخ)عبدالرحمن پسر موسی اول. پنجمین پادشاه سلسلهء بنی زیان به تلمسان. در بیست وپنج سالگی به سال 718 ه . ق. پس از قتل پدر امارت یافت و در اول امر همهء کسان خویش را که ممکن بود در تاج و تخت طمع ورزند...
ابوتاشفین دوم
[ اَ نِ دُوْ وُ ] (اِخ) نهمین از بنی زیان. عبدالرحمن ابوتاشفین بن ابی حمو موسی ثانی. مولد او به سال 772 ه . ق. در ندرومه. هنگام کودکی در کنف تربیت جد خود بود و در جوانی بدربار تلمسان بسر میبرد. پدر او ولایت عهد خویش بوی گذاشت...
ابوتحیی
[ اَ تِ یا ] (اِخ) صحابیست. و حضرت رسول صلوات اللهعلیه چشم او را بچشم دجال تشبیه کرده. || نام دو تن تابعیست.
ابوتراب
[ اَ تُ ] (اِخ) کنیت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. بوتراب. رجوع به علی بن ابی طالب بن عبدمناف شود.
ابوتراب
[ اَ تُ ] (اِخ) از متأخرین شعرای ایران، معاصر شاه عباس اول صفوی. مولد او جوشقان و منشأ وی کاشان و در سال 1026 ه . ق. درگذشت.
ابوتراب
[ اَ تُ ] (اِخ) لغوی نحوی. او راست: کتاب الاعتقاب در لغت و کتاب الاستدراک علی الخیل فی المهمل و المستعمل و جماعتی بر این کتاب نقض نوشته اند. (ابن الندیم). و رجوع به محمد بن جعفر همدانی... شود.
ابوتراب رملی
[ اَ تُ بِ رَ ] (اِخ) از مشایخ عرفا و در مائهء سوم به شام میزیست. شرح حال او در نفحات جامی آمده است.
ابوتراب نخشبی
[ اَ تُ بِ نَ شَ ] (اِخ)عسکربن حسین نخشبی (نسفی). از اجلهء مشایخ خراسان و سادات ایشان. او از فحول رحالین متصوفه بود و بوادی جمله بتجرید گذاشتی. وفات او اندر بادیهء بصره بود و از وی می آید که گفت الفقیر قوته ماوجد و لباسه ماستر و مسکنه...
ابوتغلب
[ اَ تَ لِ ] (اِخ) عده الدوله غضنفربن ناصرالدوله حسین، از بنوحمدان. او پس از خلع پدر در سال 348 ه . ق. امارت یافت و در سال 369 درگذشت. آل بویه در فاصلهء سنوات 367 و 369 دست او را از الجزیره کوتاه کردند و سمیاطی معروف نخست...
