ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مغیث الدین. رجوع به محمودبن محمد بن ملکشاه بن الب ارسلان سلجوقی شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مقتدی. خلیفهء عباسی. رجوع به مقتدی، عبدالله بن ذخیره الدین ابی العباس احمد... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مقری. جعفربن احمدبن محمد بن احمد نیشابوری. یکی از شیوخ اهل طریقت. موطن و مدفن وی نیشابور است. و وفات او به 378 ه . ق. بود. رجوع به جعفر... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مقسم. مولی بن عباس. تابعی است.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) ملک الافضل شاهنشاه. وزیر مستنصر فاطمی. رجوع به ملک الافضل... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) منصور. یکی از ائمهء زیدیه از نسل ائمهء رسیه از فرزندان یوسف داعی نبیرهء یحیی الهادی الی الحق که در حدود سال 1000 ه . ق. تا 1029 ه . ق. در من فرمان راند و او مؤسس سلسله ای است که هم اکنون بدآنجا حکومت...
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) منصوربن ابی الحسین محمد بن ابی منصور کثیربن احمد. مولد او هرات و جد وی احمد از مردم قاین است و ظاهراً ابی الحسین کثیر پدر ابوالقاسم وزیر سامانیان بود و اصمعی شاعر در مدح او گوید:
صدرالوزاره انت غیر کثیر
لابی الحسین محمد بن کثیر.
و ابوالعباس محمد...
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) منصوربن عمر کرخی. رجوع به منصور... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) منصور یا احمد یا حسن فردوسی. رجوع به فردوسی... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) منصور قباری زاهد اسکندرانی. رجوع به منصور... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مؤتمن الدوله علی. وزیر مقتفی. رجوع به علی مؤتمن... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مؤدّب. بیت ذیل از این شاعر در لغت نامهء اسدی آمده است:
شرم بیک سو نه ای عاشقا
خیز و بدان گیسو اندر بشل.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) موسوی خونساری. جدّ مؤلف روضات الجنات. رجوع به ابوالقاسم جعفر... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مولی ابی بکر الصدیق بن ابی قحافه. صحابیست و او فتح خیبر را دریافته است.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) مهرانی. ظاهراً شاعری باستانی است. و از او در لغت نامهء اسدی بیت ذیل آمده است:
ای تن ار تو کارد باشی گوشت فربی میبری
چون شوی چون داسگاله خود نبری جز پیاز.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) میرزا بابر. رجوع به بابر (میرزا...) مکنی به ابی القاسم... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) ناصربن احمدبن بکر خوی. رجوع به ناصر... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) ناصربن علی درگزینی انس آبادی. رجوع به ناصر... شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) ناصرالدین (سید...). رجوع به ناصرالدین ابوالقاسم (سید...) شود.
ابوالقاسم
[اَ بُلْ سِ] (اِخ) ناصرالدین شاه قاجار. رضاقلیخان لله باشی هدایت در صفحهء آخر روضه الصفا بناصرالدین شاه این کنیت را داده است، و من وجه و مأخذ آن نیافتم.