ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) جعفربن یحیی بن خالدبن برمک. رجوع به جعفر ... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) جعفر، متوکل علی الله. رجوع به متوکل... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) جعفر المقتدربن معتضدبالله عباسی. رجوع به مقتدر...شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) جمحی. رجوع به ابوالمظفر جمحی شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) حاجب. آنگاه که ابوابراهیم اسماعیل بن نوح ملقب بمنتصر بحدود نسا رسید و ابونصر حاجب بهواء دولت و نصرت لوای او برخاست و مردم نسا بدین امر تن درندادند نامه ای به خوارزمشاه فرستادند و مدد خواستند و او ابوالفضل حاجب را بیاری آنان فرستاد و...
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) حاجب بن النعمان. وزیر القادر عباسی. رجوع به دستورالوزراء خوندمیر ص 82 و تجارب السلف ص 252 و حبیب السیر ج 1 ص 306 شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) حافظ السلامی. رجوع به محمد بن ناصربن محمد بن علی بن عمر البغدادی شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) حبش بن ابراهیم بن محمد منجّم. رجوع به حبش... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) حبیش بن ابراهیم تفلیسی. رجوع به حبیش ... شود. و در کشف الظنون در بعض مواضع حبش و در بعض دیگر حسین آمده است.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) حسدای بن یوسف بن حسدای. رجوع به حسدا... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) حسن بن میکال. او از جانب محمود غزنوی بخوارزم رفت تا شیخ الرئیس و ابوریحان و چندتن دیگر از بزرگان علم و ادب را که در دربار خوارزمشاه بودند بغزنین برد و در دستورالوزراء میرخوند نام او حسین بن میکال آمده است. والله اعلم.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) حسن سرخسی. رجوع به تذکره الاولیاء ج 2، و رجوع به ابوالفضل محمد بن حسین سرخسی در نامهء دانشوران ج 3 ص 20 و کشف المحجوب هجویری شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) حسین بن میکال. رجوع به ابوالفضل حسن بن میکال شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) حمدبن احمد. از شیوخ سمعانی صاحب انساب است.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) حیّانی. رجوع به حیّانی مکنی به ابوالفضل مهندس... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) خازمی. منجّم احکامی. نزیل بغداد. وی مدتی به بغداد میزیست و دعوی علم احکام میکرد و بیش از آنچه بود می نمود و مردم بغداد پیروی اقوال احکامی او می کردند. و آنگاه که پانصدوهشتاد و دو کواکب سبعه ببرج میزان مجتمع شدند گفت بادی شدید...
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) خالدبن ازهری. رجوع به خالد... شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) خالدبن رباع. محدث است و یزیدبن هارون از وی روایت کند.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) خالدبن ولید. سیف الله. رجوع به خالد شود.
ابوالفضل
[اَ بُلْ فَ] (اِخ) خالد نحوی. او از حسن روایت کند.