احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عباس بن حَمّه. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عباس بن رَحی. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عباس بن عمر القرطی [ القرطبی؟ ].
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن العباس مکنی به ابوطاهر و ملقب به موفق الدین، معروف به ابن برخش. از مردم واسط و از جملهء فضلاء و اجلهء اطبا است و در سلک حذاق این طبقه منظوم است. فنون صنایع طبیه را نیکو دانستی و در علوم ادبیه و نظم و نثر...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدان شیرازی مکنی به ابوبکر صیرفی. محدث است و به سال 388 ه . ق. درگذشت.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالاول عبدی قزوینی. وی بر شرح فرائض سید شریف جرجانی حاشیه ای نوشته و بر امور عامهء شرح مواقف نیز حاشیه ای دارد. و از این کتاب در سال 954 ه . ق. فراغت یافته است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالباقی بن حسن بن محمد بن عبدالله بن حسن بن محمد بن عبدالله بن طوق الربعی. در تاج العروس (مادهء خ ی ر) آمده: «و خیران بالقدس منها احمدبن عبدالباقی الربعی و ابونصربن طوق» هکذا فی سائر اصول القاموس و الصواب انهما واحد ففی تاریخ الخطیب...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالجلیل تدمری مکنی به ابوالعباس. او راست: توطئه فی النحو و شرح ابیات جمل زجاجی و شرحی بر فصیح فی اللغه ثعلب. وفات به سال 555 ه . ق.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالجلیل سنجری. او راست: احکام تحاویل سنی العالم و رساله ای در اسطرلاب.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالحق سنباطی مصری ملقب به شهاب الدین و مشهور به احمدبک. وی نقایهء جلال الدین سیوطی را که مشتمل بر چهارده فن است نظم کرده و چهار فن نیز بر آن افزوده که جمعاً بالغ بر هیجده علم شده است و آن را به نام «روضه...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالحلیم بن تیمیهء حنبلی ملقب بشیخ تقی الدین. وفات وی بسال 738 ه . ق. بود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالخالق شنکاتی. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالخفاف سرخسی. او راست: یواقیت.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالدائم مقدسی. ملقب به زین الدین. از فقهاء مائهء هفتم هجرت و مشاهیر حنابلهء ارض شام. وی شصت سال علم حدیث گفت و در ترویج سنت رسول صلی اللهعلیه وآله بگذرانید. خطابت بلدهء کفر بطنا با وی تفویض شد خطبه های بسیار که در آن منصب...
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدربه مکنی به ابوعصمه. محدث است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالرحمان معروف به ابن استاد قدرومی تلمسانی مکنی به ابوجعفر. او راست: کفایه العمل.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن عمر بلقینی قاضی. ملقب بجلال الدین و متوفی بسال 824 ه . ق. او راست: ترجمه البلقینی، و اشعار جدّ خود سراج الدین عمر را در آن ذکر کرده است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن محمد نقاش. وی شرحی کبیر بر القصیده الخزرجیهء عبدالله بن محمد خزرجی نوشته است.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن مندویه. رجوع به ابن مندویه شود.
احمد
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن نخیل الحمیری الشنتمری مکنی به ابوالعباس. شاگرد او ابوالعباس احمدبن عبدالعزیزبن عنزوان کاتب شنتمری آنگاه که او با گروهی از طلبه بشنتمریه(1) نزد وی تلمذ میکرده اند در مدیح احمد گفته است:
و مجلس لیس لشربه
باع و باع الخیر فیه مدید
و ربّما تقضی حیاه به...
