جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه چنگ: (تعداد کل: 3)
چنگ
[چَ] (اِ) نام سازیست مشهور(1). (جهانگیری) (برهان) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). سازی است مشهور که سر آن خمیده است و تارها دارد. (آنندراج) (انجمن آرا). نوعی از مزامیر است در غایت شهرت. (شرفنامهء منیری). صنج؛ و آن بر دو قسم است یکی دو صفحهء برنجین باشد که بر یکدیگر زنند....
چنگ
[چُ] (اِ) سخن و گفتار بود. (جهانگیری) (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || امر بسخن کردن. (آنندراج) (انجمن آرا). و رجوع به چنگیدن شود. || برچیدن مرغ دانه را از زمین. (برهان). و دانه که مرغ از زمین برچیند. (ناظم الاطباء). || کشتی و جهاز بزرگ. (برهان) (ناظم الاطباء).
چنگ
[چِ] (اِ)(1) منقار جانوران. (جهانگیری). منقار مرغان. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر خطی). منقار مرغان. و آن را شند نیز نامند. (شرفنامهء منیری). نوک مرغان :
شبگیر کلنگ را خروشان بینی
در دست عبیر و نافهء مشک به چنگ.
منوچهری.
چنگ مرغی چه لشکر انگیزد
صف موری چه کارزار کند.خاقانی.
|| نوک سنان و...
شبگیر کلنگ را خروشان بینی
در دست عبیر و نافهء مشک به چنگ.
منوچهری.
چنگ مرغی چه لشکر انگیزد
صف موری چه کارزار کند.خاقانی.
|| نوک سنان و...