جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ویس: (تعداد کل: 5)
ویس
[وَ] (ع اِ) وای. کلمه ای است که در محل رأفت و استملاح کودکان مستعمل شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || درویشی. (منتهی الارب) (آنندراج). فقر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || خواستهء مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه را انسان بخواهد و آنچه را نخواهد. از اضداد است. (منتهی الارب) (آنندراج)...
ویس
(اِ) در اوستایی به معنی ده و قریه است. ده و طایفه و قبیله: میر ویس؛ بزرگ قبیله. در زمان ساسانیان شاهزادگان را ویسپهر [ ویسپور ] یعنی زادهء خانوادهء بزرگ مینامیدند. (فرهنگ شاهنامه). شکل حکومت در ایران قدیم ملوک الطوایفی بود، از چند تیره عشیره یا قبیله ترکیب مییافت...
ویس
[وی / وَ] (اِخ) نام معشوق رامین است (با بلقیس قافیه کرده اند)، و او را ویسه هم میگویند چنانکه رامی را رام هم خوانند، و قصهء ویس و رامین مشهور است. (از برهان). قصهء ویس و رامین را فخرالدین گرگانی منظوم کرده و به هر کس نسبت دهند خطاست....
ویس
[وِ] (اِخ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز با 100 تن سکنه. زیارتگاهی به نام اویس قرنی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج6).
ویس
[وِ] (اِخ) دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج5).