ویس
(اِ) در اوستایی به معنی ده و قریه است. ده و طایفه و قبیله: میر ویس؛ بزرگ قبیله. در زمان ساسانیان شاهزادگان را ویسپهر [ ویسپور ] یعنی زادهء خانوادهء بزرگ مینامیدند. (فرهنگ شاهنامه). شکل حکومت در ایران قدیم ملوک الطوایفی بود، از چند تیره عشیره یا قبیله ترکیب مییافت و محل سکنای آن بلوک خوانده میشد. چند عشیره قومی را به وجود می آورد و محل سکنای آنان را ولایت [ ده یو ] میگفتند. (تاریخ ایران باستان).
- ویس پت؛ در اصطلاح آریائیهای ایرانی رئیس تیره را چنین مینامیدند. و رجوع به مدخل بعد شود. (ایران باستان).
- ویس پوهر؛ مراد از کلمهء «ویس پوهر» (پسر طایفه) پسر ویس پتی یا ویس بذ (رئیس طایفه) نبوده است، بلکه این لفظ دارای ارزش اجتماعی بیشتری شده بود و شاهزادگان خانوادهء شاهی را بدان می نامیدند. اما لفظ واسپوهر در مورد اعضای طبقهء نژادگان و نجبای درجهء اول به کار می رفت، ولی کم کم در اواخر دورهء ساسانیان کلمهء ویسپوهر از یاد رفته و واژهء واسپوهر جای آن را گرفته است. (از ایران در زمان ساسانیان ص120).
- ویس پت؛ در اصطلاح آریائیهای ایرانی رئیس تیره را چنین مینامیدند. و رجوع به مدخل بعد شود. (ایران باستان).
- ویس پوهر؛ مراد از کلمهء «ویس پوهر» (پسر طایفه) پسر ویس پتی یا ویس بذ (رئیس طایفه) نبوده است، بلکه این لفظ دارای ارزش اجتماعی بیشتری شده بود و شاهزادگان خانوادهء شاهی را بدان می نامیدند. اما لفظ واسپوهر در مورد اعضای طبقهء نژادگان و نجبای درجهء اول به کار می رفت، ولی کم کم در اواخر دورهء ساسانیان کلمهء ویسپوهر از یاد رفته و واژهء واسپوهر جای آن را گرفته است. (از ایران در زمان ساسانیان ص120).