جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه نهم: (تعداد کل: 6)
نهم
[نَ] (ع اِ) آوازی و سرزنشی و توعدی که بدان شتر و جز آن را زجر کنند (منتهی الارب) توعد (|| مص) زجر کردن به بانگ و راندن ستور را در راه نهمه (از منتهی الارب) بانگ زدن و زجر کردن شتر را تا تندتر رود (از اقرب الموارد) (از...
نهم
[نَ هَ]( 1) (ع مص) بسیار شدن اکل و خوراک کسی (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) نهیم (متن اللغه ||) آزمند چیزی گردیدن (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه) سخت حریص شدن (تاج المصادر بیهقی ||) آزمند و حریص گشتن درخوردن طعام و سیری و چشم...
نهم
[نَ هِ] (ع ص) نیک آزمند و حریص بر طعام و گرسنه چشم (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه).
نهم
[نُ هُ] (عدد ترتیبی، ص نسبی) تاسع (منتهی الارب) چیزی که در مرتبهء نه واقع شده باشد (ناظم الاطباء) - نهم چرخ؛ کنایه از فلک اعظم است که عرش باشد (از برهان) (از آنندراج).
نهم
[نُ هُ] (ع اِ) جِ نهام رجوع به نهام شود.
نهم
[نُ] (اِخ) نام بتی است مزینه را و از اینجاست که عبدنهم نام گذارند (منتهی الارب) (آنندراج) رجوع به بت شود || دیوی است (آنندراج) شیطان (ناظم الاطباء).