جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه غریبی: (تعداد کل: 7)
غریبی
[غَ] (حامص) دوری از خان و مان. (غیاث اللغات) (آنندراج). بیگانگی و غربت. عدم آشنایی. (ناظم الاطباء) :
کسی را در غریبی دل شکیباست
که در خانه نباشد کار او راست.
(ویس و رامین).
غریبی دشمن صعب است کز تو
نخواهد جز زمین و شهر و مسکن.
ناصرخسرو.
وعده کرده ست بدان شهر غریبیت بسی
جامه و نعمت...
کسی را در غریبی دل شکیباست
که در خانه نباشد کار او راست.
(ویس و رامین).
غریبی دشمن صعب است کز تو
نخواهد جز زمین و شهر و مسکن.
ناصرخسرو.
وعده کرده ست بدان شهر غریبیت بسی
جامه و نعمت...
غریبی
[غَ] (اِ) نوعی برنج در گیلان. قریبی.
غریبی
[غَ] (اِخ) تیره ای از طایفهء اورک هفت لنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص74). رجوع به اورک شود.
غریبی
[غَ] (اِخ) از شاعران فارسی زبانی بود که به هند مهاجرت کرد. صاحب صبح گلشن آرد: از ارض خراسان سر برکشیده و به اختیار غربت از وطن در عهد همایون پادشاه به سرزمین هندوستان رسیده و در سلک ملازمان همایونی منسلک گردیده. او راست:
گر گشاد کار ما بودی ز زلف...
گر گشاد کار ما بودی ز زلف...
غریبی
[غَ] (اِخ) کاشی. از شاعران ایرانی بود که در هند میزیست. مؤلف مجمع الخواص آرد: شاعر قدیمی است و در خدمت خان احمد پادشاه سمت ملک الشعرائی دارد. غزل مولانا لسانی را به مطلع:
منم زآن خوی نازک آستین بر چشم تر مانده
ز مژگان تا جگر صد پرده خون بر یکدگر...
منم زآن خوی نازک آستین بر چشم تر مانده
ز مژگان تا جگر صد پرده خون بر یکدگر...
غریبی
[غَ] (اِخ) چلبی. سیدابوبکر... افندی. از چلبیان قونیه بود. وی پس از پدرش حاج چلبی عارف افندی به تاریخ 1159 ه . ق. در آستانهء حضرت مولوی به مقام ارشاد نایل آمد و به سال 1199 ه . ق. درگذشت. این مطلع ازوست:
تار زلفک دل آواره یه زنجیر ایتدم
احسن وجهله...
تار زلفک دل آواره یه زنجیر ایتدم
احسن وجهله...