غریبی
[غَ] (حامص) دوری از خان و مان. (غیاث اللغات) (آنندراج). بیگانگی و غربت. عدم آشنایی. (ناظم الاطباء) :
کسی را در غریبی دل شکیباست
که در خانه نباشد کار او راست.
(ویس و رامین).
غریبی دشمن صعب است کز تو
نخواهد جز زمین و شهر و مسکن.
ناصرخسرو.
وعده کرده ست بدان شهر غریبیت بسی
جامه و نعمت کآن خلق ندیده ست به خواب.
ناصرخسرو.
کس را مباد عشق و غریبی و بی زری.
عمعق بخارائی.
غریبی بود عذرخواهی بزرگ.نظامی.
گفت اطفال منند این اولیا
در غریبی فرد از کار و کیا.مولوی.
در غریبی بس توان گفتن گزاف.مولوی.
گر به غریبی رود از ملک خویش
محنت و سختی نبرد پینه دوز.
سعدی (گلستان).
غم غریبی و غربت چو برنمی تابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم.
حافظ.
- امثال: غریبی بود عذرخواهی بزرگ.
نظامی (از امثال و حکم دهخدا).
غریبی خاک دامن گیر دارد.
؟ (امثال و حکم دهخدا).
|| بینوایی و گدایی و افلاس. (ناظم الاطباء). || فروتنی. (ناظم الاطباء). || (اِ) قماشی است بسیار نفیس. (غیاث اللغات) (آنندراج). || (ص) به معنی غریب. (لسان العرب از ذیل اقرب الموارد).
کسی را در غریبی دل شکیباست
که در خانه نباشد کار او راست.
(ویس و رامین).
غریبی دشمن صعب است کز تو
نخواهد جز زمین و شهر و مسکن.
ناصرخسرو.
وعده کرده ست بدان شهر غریبیت بسی
جامه و نعمت کآن خلق ندیده ست به خواب.
ناصرخسرو.
کس را مباد عشق و غریبی و بی زری.
عمعق بخارائی.
غریبی بود عذرخواهی بزرگ.نظامی.
گفت اطفال منند این اولیا
در غریبی فرد از کار و کیا.مولوی.
در غریبی بس توان گفتن گزاف.مولوی.
گر به غریبی رود از ملک خویش
محنت و سختی نبرد پینه دوز.
سعدی (گلستان).
غم غریبی و غربت چو برنمی تابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم.
حافظ.
- امثال: غریبی بود عذرخواهی بزرگ.
نظامی (از امثال و حکم دهخدا).
غریبی خاک دامن گیر دارد.
؟ (امثال و حکم دهخدا).
|| بینوایی و گدایی و افلاس. (ناظم الاطباء). || فروتنی. (ناظم الاطباء). || (اِ) قماشی است بسیار نفیس. (غیاث اللغات) (آنندراج). || (ص) به معنی غریب. (لسان العرب از ذیل اقرب الموارد).