جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه عزمه: (تعداد کل: 5)
عزمه
[عَ مَ] (ع مص) عَزم (در تمامی معانی). (از ناظم الاطباء). رجوع به عزم شود.
عزمه
[عَ مَ] (ع اِ) واجب و ثابت: عزمه من عزمات الله؛ یعنی حقی از حقوق خداوند، یعنی واجبی از آنچه واجب کرده است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (اِمص) ثبات و پایداری: ما لَه عزمه و لا عزیمه؛ او را ثبات و صبری نیست در آنچه قصد میکند....
عزمه
[عَ زَ مَ] (ع ص) مرد استوار در دوستی و ثابت قدم. (ناظم الاطباء). درست مودت. (از اقرب الموارد). ج، عُزَم. (ناظم الاطباء).
عزمه
[عِ مَ] (ع اِ) کون. (منتهی الارب). اِست. (اقرب الموارد). ام عزمه. عَزم.
- ام عزمه؛ کون. اِست. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). عِزم. عِزمه.
- ام عزمه؛ کون. اِست. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). عِزم. عِزمه.
عزمه
[عُ مَ] (ع اِ) نزدیکان و قبیلهء مرد. (منتهی الارب). خانواده و قبیلهء شخص. (از اقرب الموارد). ج، عُزَم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).