جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه سلب: (تعداد کل: 6)
سلب
[سَ لَ] (ع اِ) مطلق جامه (آنندراج) پوشش (تفلیسی) : نگارینا شنیدستم که گاه محنت و راحت سه پیراهن سلب بوده ست یوسف را بعمر اندر رودکی ما برفتیم و شده نوژان کخلان؟ پس ما بشبی گفتی تو کش سلب از انقاش است منجیک ثوب عنابی گشته سلب قوس قزح...
سلب
[سَ لِ] (ع ص) دراز و سبک: رجل سلب الیدین بالطعن؛ مرد سبکدست در نیزه زدن (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) فرس سلب القوائم؛ اسب سبک پا.
سلب
[سَ] (ع اِ) رفتار سبک و شتاب || نام درختی (ناظم الاطباء) (منتهی الارب (||) اِمص) ربودگی || رفع و نفی (ناظم الاطباء) (||مص) جامهء سوک پوشیدن (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ||) ربودن (ناظم الاطباء) (آنندراج) ربودن و نیست کردن (غیاث اللغات) (دهار) (منتهی الارب) (المصادر زوزنی) بقهر گرفتن چیزی...
سلب
[سُ] (ع ص) زنی و ناقه ای که بچه اش مرده باشد یا ناتمام افکنده (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
سلب
[سُ لُ] (ع ص) نخل سلب؛ خرمابنی که باردار نباشد (ناظم الاطباء): شجر سلب؛ درخت بی برگ یا برگ و شاخ (ناظم الاطباء) جِ سلاب، سلوب، سلیب، سالب (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
سلب
[سِ] (ع اِ) درازترین آلت کشاورزی یا همان چوب است که یک طرف آن در چوب آهن آماج و طرف دیگر در گردن گاو است (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج).