جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه زید: (تعداد کل: 49)
زید
[زَ / زی / زَ یَ] (ع مص) افزون شدن و افزون کردن (لازم و متعدی)( 1) یقال: زاده الله خیراً و زاد فیما عنده (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) افزون کردن و افزون شدن (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن) (دهار) زادَ زیادهً و زَیْداً و زیداً و...
زید
[دَ] (ع فعل) فعل ماضی مجهول یعنی افزون شد و بیشتر این فعل را در دعا استعمال می کنند مانند: زید قدره؛ یعنی افزون باد قدر و مرتبهء او زید مجده؛ یعنی افزون باد جلال او و زید فضله؛ یعنی افزون باد علم و فضل او زید تقویه؛ یعنی زیاد...
زید
[زَ] (اِخ) رجوع به ابویسار شود.
زید
[زِ] (اِخ) دهی از دهستان میان دورود است که در بخش مرکزی شهرستان ساری واقع است و 1300 تن سکنه دارد (از فرهنگ ( جغرافیایی ایران ج 3.
زید
[زَ] (اِخ) ابن ابی الزرقاء فقیه محدث راوی کتاب جامع الصغیر سفیان ثوری (ابن الندیم، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زید
[زَ] (اِخ) ابن ابی الشعثاء العنزی رجوع به ابوالحکم شود.
زید
[زَ] (اِخ) ابن ابی شبه صحابی است (منتهی الارب) (آنندراج).
زید
[زَ] (اِخ) ابن احمدبن زید کاتب رجوع به المعتمر زید شود.
زید
68 ه ق) صحابی بود و در هفده غزوه با حضرت رسول اکرم شرکت داشت و در جنگ - [زَ] (اِخ) ابن ارقم الخزرجی ( 000 صفین با حضرت علی همراه بود و در کوفه درگذشت بخاری و مسلم 70 حدیث برای او روایت کرده اند (از اعلام زرکلی)...
زید
[زَ] (اِخ) ابن اسلم العمری( 1) المدنی وی فقیه و مفسر و اهل مدینه بود او را تفسیری است که پسرش عبدالرحمان آن را از او روایت کرد و بسال 136 ه ق درگذشت (از اعلام زرکلی): و هم در این سال( 2) زیدبن اسلم العدوی که به فقاهت...
زید
[زَ] (اِخ) ابن اسیدبن حارثه الثقفی موسی بن عقبه آرد که او به یمامه شهید گردید (از الاصابه ج 3 ص 22 ) و لقب او در اصطلاح رجالی صاحب الرمان است رجوع به ریحانه الادب ج 2 ص 425 شود.
زید
[زَ] (اِخ) ابن الاصم العامری خواندمیر آرد: و هم در این سال( 1) زیدبن الاصم که پسرخالهء ابن عباس رضی الله عنهما بود و از 1) - سنهء ثلث و مائه ( 103 ه ق) ) ( خالهء خود ام المؤمنین میمونه روایت داشت وفات یافت (حبیب السیر چ...
زید
[زَ] (اِخ) ابن الجون شاعر رجوع به ابودلامه زید شود (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زید
[زَ] (اِخ) ابن الجهم او را پنجاه ورقه شعر است (ابن الندیم، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زید
[زَ] (اِخ) ابن الخطاب بن نفیل بن عبدالعزی القریشی العدوی، مکنی به ابوعبدالرحمن او صحابی و از شجاعان عرب در دوران جاهلیت و اسلام بود و برادرخواندهء عمر بن الخطاب و از عمر بسال بزرگتر بود و پیش از عمر اسلام آورد در یوم الیمامه رایت مسلمین در دست او...
زید
[زَ] (اِخ) ابن الدثنه صحابی است (منتهی الارب) (آنندراج) از کبار صحابهء حضرت رسول اکرم بوده که بدست مشرکان قریش در اوائل سال چهارم هجرت اسیر گردید و سپس به قتل رسید رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 353 و الاصابه ج 3 ص 27 شود.
زید
45 ه ق)، مکنی به ابوخارجه از بزرگان صحابه و کاتب وحی بود در مدینه متولد - [زَ] (اِخ) ابن ثابت بن الضحاک انصاری ( 11 شد و در مکه پرورش یافت در شش سالگی پدرش کشته شد در یازده سالگی با رسول اکرم مهاجرت کرد در امور دین...
زید
[زَ] (اِخ) ابن حارثه بن شراحیل کلبی( 1) او صحابی بود و در کودکی، در جاهلیت او را ربودند و خدیجه بنت خویلد (زوجهء پیغمبر) او را خرید و در هنگام ازدواج با پیغمبر زید را به او هدیه کرد و پیغمبر پیش از بعثت او را به فرزندی قبول...
زید
[زَ] (اِخ) ابن حباب( 1) العکلی، مکنی به ابی الحسین از سفیان ثوری روایت کند و از وی محمد بن علا روایت آرد (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) رجوع به ابوالحسین شود ( 1) - ن ل: حُبّان.
زید
[زَ] (اِخ) ابن حسن بن سعید رجوع به تاج الدین کندی شود.