جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه روی: (تعداد کل: 7)
روی
(اِ) چهر چهره رخ رخسار وجه صورت محیا مطلع طلعت معرف منظر دیدار گونه سیما رو (یادداشت مؤلف) رو و رخسار است که به عربی وجه گویند (از برهان) نقبه جبله عارض (منتهی الارب) ترعه (منتهی الارب) (از تاج العروس) صورت روی آدمی (السامی فی السامی) : خوشا وقت صبوح،...
روی
(ن مف مرخم / نف مرخم) مخفف روییده و روینده (یادداشت مؤلف) روییده (از آنندراج) و اغلب به صورت ترکیب آید - خودروی؛ خودرو که خودش روییده باشد که کسی آن را نکارد : خواب از خمار بادهء نوشین بامداد بر بستر شقایق خودروی شود (|| فعل امر) امر به...
روی
(اِمص) رو روب اسم مصدر از رُفتن، در رفت و روی (از یادداشت مؤلف).
روی
[رُ وی ی] (ع اِ) دیدار || دیدار خوب (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).
روی
[رَ وی ی / رَ] (ع اِ) حرف قافیهء شعر (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) نام اصلی قافیه که مدار قافیه بر آن است و آن در اصل به تشدید یاء است اما در فارسی به تخفیف خوانند (آنندراج) (از غیاث اللغات) آخرین حرف اصلی قافیه را که در آخر...
روی
[رِ وا] (ع مص) رَیّ ریّ (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) رجوع به رَیّ و ریّ شود.
روی
[رِ وا] (ع ص) آب بسیار و سیراب کننده (از اقرب الموارد).