جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا
جستجوی معنی واژه رسته: (تعداد کل: 6)
رسته
[رَ تَ / تِ] (ن مف / نف) اسم مفعول از مصدر رَستن (فرهنگ نظام) خلاص شده و نجات یافته و آزادکرده و رهایی یافته (ناظم الاطباء) خلاص شده، یعنی رهاگشته و آزادشده (از شعوری ج 2 ورق 15 ) خلاص شده (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ سروری) خلاص شده نجات یافته...
رسته
[رَ تَ / تِ] (اِ) صف (منتهی الارب) (السامی فی الاسامی) (دهار) (ترجمان القرآن) رزدق، معرب رسته (منتهی الارب) مطلق صف و قطار اعم از انسان یا حیوان دیگر (ناظم الاطباء) (از برهان) رست رده رج رگ (یادداشت مؤلف) مطلق صف رده قطار (فرهنگ فارسی معین) (فرهنگ سروری) در این...
رسته
[رُ تَ / تِ] (ن مف / نف) روییده و بالیده و سبزشده (ناظم الاطباء) اسم مفعول از مصدر رستن به معنی روییدن روییده نموکرده بالیده (فرهنگ نظام) روییده (لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی کتابخانهء مؤلف) (انجمن آرا) (آنندراج) (از برهان) از زمین برآمده (از فرهنگ سروری) روییده شده (غیاث...
رسته
[رِ تَ / تِ] (ن مف) ریسیده (فرهنگ رشیدی) ریسیده و رِسته شده (ناظم الاطباء) رشته شده، و مخفف آن رسه است بمعنی ریسیده و تابیده (لغت محلی شوشتر، نسخهء خطی کتابخانهء مؤلف) صیغهء اسم مفعول از ریسیدن که اهل هند کاتنا گویند (غیاث اللغات).
رسته
[] (اِ) ریشه و منگوله زوایدی است که در چهار گوشهء ردای عبرانی قرار می دادند، و آن عبارت از ریشه ای بود که نخی از کبود مقدس با آن تافته محض مقصودی که در اعداد مذکور است به کار میبردند، بنابراین امکان دارد کنارهء ردای مسیح که آن زن...
رسته
را تألیف کرد و « ایمان » [رُ تَ] (اِخ) لقب عبدالرحمن بن ابوالحسن ازهری اصفهانی (منتهی الارب) لقب عبدالرحمن که کتاب برادرزاده اش عبدالله بن محمد بن عمر زهری رستی از او روایت دارد (از لباب الانساب).
محصولات ما
قافیه‌یاب برای اندروید
با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:
ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی
گنجور
گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.
دریای سخن
نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.