جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه دود: (تعداد کل: 4)
دود
[دَ] (ع مص) کرم افتادن در طعام (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) کرمناک شدن طعام (منتهی الارب) (آنندراج).
دود
(ع اِ) کرمان جِ دوده (زمخشری) جِ دَودَه (منتهی الارب) (مقدمهء لغت میرسید شریف جرجانی ص 1) کرم ج، دیدان (ناظم الاطباء) (السامی فی الاسامی) به معنی کرمها و این اسم جمع است و واحد آن دوده که به معنی یک کرم است (آنندراج) (غیاث) در عربی کرم را گویند...
دود
(هندی، اِ) اسم هندی لبن است (تحفهء حکیم مؤمن).