جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه دارمی: (تعداد کل: 6)
دارمی
[رِ] (اِخ) احمدبن سعیدبن نصربن سلیمان سرخسی درنیشابور بجهان آمد فقیه مشهور و محدث نامداری بود در سفرهای خود از نصربن شمیل و علی بن حسین بن واقد و دیگر اکابر استماع حدیث کرده و در بغداد بروایت آن اشتغال ورزیده است و در پایان عمر به نیشابور آمده و...
دارمی
[رِ] (اِخ) احمدبن محمد، ابوالعباس دارمی مشهور به نامی، شاعر، ادیب و لغوی معروف معاصر متنبی و مقرب درگاه سیف الدولهء ( حمدانی بود وفات او را در سال 399 ه ق نوشته اند بجز دیوان شعر کتابی در قوافی دارد (از ریحانه الادب ج 4.
دارمی
[رِ] (اِخ) ربیعه بن عامر معروف به مسکین دارمی از بزرگترین شعرای عهد اموی و از یاران معاویه بن ابی سفیان بود با فرزدق شاعر نامدار مباحثاتی داشت ابن خلکان از او داستان کند که: وقتی تاجری مقداری کثیر روسری (معجر) زنانهء سیاه به مدینه آورد و هر چه کوشید...
دارمی
[رِ] (اِخ) عبدالرحمن بن خلف بن عساکر از اطبای قرن پنجم هجری و از دانشمندان معروف علم هندسه بوده است درگذشت او را ( در کتابی ضبط نکرده اند (ریحانه الادب ج 2.
دارمی
[رِ] (اِخ) عبدالله بن عبدالرحمن بن فضل بن بهرام (یا مهران)بن عبدالصمد متولد سمرقند و ساکن آن شهر بود او را از بزرگان حدیث میشمارند کتابهای او عبارتند از: 1- التفسیر 2- الجامع الصحیح یا سنن دارمی یا المسند درگذشت دارمی به سال 255 ه ( ق در هفتادوپنج سالگی...