جستجوی واژه در لغت‌نامه دهخدا

جستجوی معنی واژه جواز: (تعداد کل: 4)

جواز

[جَ] (ع اِ) روا. || تساهل. (منتهی الارب). امکان و تساهل. (اقرب الموارد). || آب که مواشی و زراعت را دهند. (منتهی الارب). آبی که داده شده است بمال از چارپایان. (برهان). || چک مسافران که از سلطان گیرند تا کسی در راه متعرض نشود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گذرنامه....

جواز

[جَوْ وا] (ع ص) کوزه فروش. (منتهی الارب).

جواز

[جُ] (ع اِ) تشنگی. (منتهی الارب).

جواز

[جُ] (اِ) هاون سنگین و چوبین را گویند که سیر در آن کوبند و به عربی مهراس خوانند. (برهان) :
ای به کوپال گران کوفته پیلان را پشت
چون گرنجی که فروکوفته باشد به جواز.
فرخی (از لغت فرس)(1).
|| ظرفی را نیز گفته اند که در آن روغن از حبوبات و شیره از...
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.