جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جواز: (تعداد کل: 4)
جواز
[جَ] (ع اِ) روا. || تساهل. (منتهی الارب). امکان و تساهل. (اقرب الموارد). || آب که مواشی و زراعت را دهند. (منتهی الارب). آبی که داده شده است بمال از چارپایان. (برهان). || چک مسافران که از سلطان گیرند تا کسی در راه متعرض نشود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گذرنامه....
جواز
[جَوْ وا] (ع ص) کوزه فروش. (منتهی الارب).
جواز
[جُ] (ع اِ) تشنگی. (منتهی الارب).