جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جزوی: (تعداد کل: 2)
جزوی
[جُزْ] (از ع، ص نسبی) منسوب به جزو. ضد کلی. خرد. صغیر. اندک و ناچیز. (ناظم الاطباء). نسبت است به جزو بمعنای جزء عربی : یعنی شکر او بر عموم مردم که به صنوف نعم او محظوظ بوده واجب و لازم است تا مکافات جزوی از آن کرده باشند. (از...
جزوی
[جُزْ] (اِخ) (ملا...) وی از جانب عراق است، چند وقتی در هرات بود، باز عزیمت وطن نمود. از اوست این مطلع:
عاشق و بدنام اگر گشتم دلم باری خوشست
عاشقی بدنامیی دارد ولی کاری خوشست.
(از مجالس النفائس ص 158).
و رجوع به ص 305 همان کتاب شود.
عاشق و بدنام اگر گشتم دلم باری خوشست
عاشقی بدنامیی دارد ولی کاری خوشست.
(از مجالس النفائس ص 158).
و رجوع به ص 305 همان کتاب شود.