جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جدم: (تعداد کل: 2)
جدم
[جَ دَ] (ع اِ) مرغی است سرخ منقار مانند گنجشک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پرنده ای است مثل گنجشکها که سرخ است منقارهای آنها. (شرح قاموس). جدمه یکی آن. (منتهی الارب). || جِ جدمه، یعنی مرد کوتاه. (از شرح قاموس) (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ||...
جدم
[جَ] (ع مص) بارآوردن خرمابن و خشک شدن آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). میوه دار شدن و خشک شدن درخت خرما. (از شرح قاموس). جدمت النخله جدماً؛ اثمرت و یبست. (از اقرب الموارد). || بریدن چیزی. مانند جذل با ذال معجمه. (از اقرب الموارد).