جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بیستون: (تعداد کل: 5)
بیستون
[سُ] (ص مرکب) (از: بی + ستون) بدون پایه. بدون ستون :
بدان آهن که او سنگ آزمون کرد
تواند بیستون را باستون کرد.نظامی.
- بیستون ستون انگیز؛ کنایه از کفل و سرین معشوقان که سبب نعوظ شود. (انجمن آرا) :
بیستونی همه ستون انگیز
کشته فرهاد را به تیشهء تیز.نظامی.
|| کنایه از آسمان. (برهان)....
بدان آهن که او سنگ آزمون کرد
تواند بیستون را باستون کرد.نظامی.
- بیستون ستون انگیز؛ کنایه از کفل و سرین معشوقان که سبب نعوظ شود. (انجمن آرا) :
بیستونی همه ستون انگیز
کشته فرهاد را به تیشهء تیز.نظامی.
|| کنایه از آسمان. (برهان)....
بیستون
[سُ] (اِخ) در مآخذ عربی بغستان(1)(بعدها) بهستون کوهی در حدود چهل کیلومتری کرمانشاه کنار جادهء همدان. حجاریها و کتیبه های بیستون از زمان داریوش اول هخامنشی است. حجاریها داریوش را در حالی که ایستاده و دست راست را بتقدیس اهورمزدا بلند کرده و پای چپ را بر سینهء بردیای دروغین...
بیستون
[سُ] (اِخ) ابن وشمگیربن مرداویج بن زیاربن وردانشاه گیلانی. سومین از امرای آل زیار و لقب او بیستون ظهیرالدوله است و مکنی به ابومنصور (357 - 366 ه . ق.). وی مدتی در ری علم اقتدار برافراخت. رجوع به الاَثار الباقیه ص 133 و حبیب السیر و مازندران و استرآباد...
بیستون
[سُ] (اِخ) از حکمرانان رویان و رستمدار سلسلهء پادوسیان. جلوس از سال 610 تا 620 ه . ق. (التدوین).
بیستون
[سُ] (اِخ) دهی از دهستان چمچال بخش صحنهء شهرستان کرمانشاه است و 850 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).