بیستون
[سُ] (ص مرکب) (از: بی + ستون) بدون پایه. بدون ستون :
بدان آهن که او سنگ آزمون کرد
تواند بیستون را باستون کرد.نظامی.
- بیستون ستون انگیز؛ کنایه از کفل و سرین معشوقان که سبب نعوظ شود. (انجمن آرا) :
بیستونی همه ستون انگیز
کشته فرهاد را به تیشهء تیز.نظامی.
|| کنایه از آسمان. (برهان). اشاره به افراشته بودن آسمان بدون ستون (عمود) : الله الذی رفع السموات بغیر عمد. (قرآن 13/2).(حاشیهء برهان چ معین).
- گنبد بیستون؛ کنایه از آسمان. (یادداشت مؤلف) :
او راست بنای بیستونی
این گنبد گرد گرد اخضر.ناصرخسرو.
بدان آهن که او سنگ آزمون کرد
تواند بیستون را باستون کرد.نظامی.
- بیستون ستون انگیز؛ کنایه از کفل و سرین معشوقان که سبب نعوظ شود. (انجمن آرا) :
بیستونی همه ستون انگیز
کشته فرهاد را به تیشهء تیز.نظامی.
|| کنایه از آسمان. (برهان). اشاره به افراشته بودن آسمان بدون ستون (عمود) : الله الذی رفع السموات بغیر عمد. (قرآن 13/2).(حاشیهء برهان چ معین).
- گنبد بیستون؛ کنایه از آسمان. (یادداشت مؤلف) :
او راست بنای بیستونی
این گنبد گرد گرد اخضر.ناصرخسرو.