جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه انگشته: (تعداد کل: 3)
انگشته
[اَ گُ تَ / تِ] (اِ) انگشته و مذری و پنج انگشت، افزاری که برزگران دانه و کاه را بدان بباد بر دهند تا از هم جدا شود. (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص77). آلتی باشد از چوب مانند پنجهء دست و دسته نیز دارد که برزیگران خرمن کوفته شده...
انگشته
[اَ گَ / گِ تَ / تِ] (اِ)برزیگری را گویند که صاحب ثروت بود و کارکنان بسیار داشته باشد(1). || سوداگر صاحب سرمایه. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج).
(1) - انگشت نیز صورتی دیگر از آنست :
بباغ لاله در، دهقان انگشت
بنفشه می درود و لاله می کشت. نظامی.
و ممکن است که...
(1) - انگشت نیز صورتی دیگر از آنست :
بباغ لاله در، دهقان انگشت
بنفشه می درود و لاله می کشت. نظامی.
و ممکن است که...
انگشته
[اَ گُ تِ] (اِخ) دهی است از بخش اشترینان شهرستان بروجرد با 331 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بادام و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج6).