جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اقبال: (تعداد کل: 4)
اقبال
[اِ] (ع مص) روی به چیزی آوردن. (ترجمان القرآن). پیش آمدن و روی آوردن بهر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقیض ادبار. (ناظم الاطباء).
- اقبال کردن؛ روی آوردن. متوجه شدن. (ناظم الاطباء) : بر آنچه ستودهء عقل و پسندیدهء طبع است اقبال کنم. (کلیله و دمنه).
|| دوال ساختن نعل...
- اقبال کردن؛ روی آوردن. متوجه شدن. (ناظم الاطباء) : بر آنچه ستودهء عقل و پسندیدهء طبع است اقبال کنم. (کلیله و دمنه).
|| دوال ساختن نعل...
اقبال
[اِ] (از ع، اِمص) در تداول فارسی زبانان، دولت و قوت طالع و این گویا از معنی سعادتمند شدن اخذ شده باشد و بلند از صفات اوست و بصلهء با و از هر دو مستعمل. (آنندراج). خوشبختی. (یادداشت مؤلف). در تداول فارسی، بهره مندی و نیک بختی و برومندی و...
اقبال
[اِ] (اِخ) عباس اقبال آشتیانی. محقق و مورخ ایرانی. (ولادت 1314 ه . ق. و وفات 1334 ه . ش.). وی در آغاز جوانی شاگرد درودگر بود و سپس به تحصیل پرداخت و دورهء دارالفنون را بپایان رسانید و به معاونت کتابخانهء معارف انتخاب گردید. آنگاه در دارالفنون بتدریس پرداخت...
اقبال
[اِ] (اِخ) از بلوکات قزوین در راه قزوین زنجان و جمعیت آن با بلوک بشاریات 10000 تن است و عدهء قرای هر دو بلوک 97 تن است.