اقبال
[اِ] (ع مص) روی به چیزی آوردن. (ترجمان القرآن). پیش آمدن و روی آوردن بهر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقیض ادبار. (ناظم الاطباء).
- اقبال کردن؛ روی آوردن. متوجه شدن. (ناظم الاطباء) : بر آنچه ستودهء عقل و پسندیدهء طبع است اقبال کنم. (کلیله و دمنه).
|| دوال ساختن نعل را. (منتهی الارب). قبال کردن نعلین را. (تاج المصادر بیهقی). || پیش آمدن شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || کج گردیدن چشم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کج چشم شدن چنانکه گویی به بینی خود نگاه میکند. (المصادر). || اقبل گردانیدن کسی را. || خردمند و دانا شدن سپس نادانی و گولی. || چسبیدن بچیزی و ملازم شدن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || آغاز کردن کاری را. || چیزی پیش کسی داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || ضمان کسی قبول کردن. || سعادتمند شدن. || روی کسی بچیزی گرداندن. (آنندراج). || روی آوردن دولت بسوی کسی. (غیاث اللغات) :
مخرام و مشو خرم از اقبال زمانه
زیرا که نشد وقف تو این مرکز غبرا.
ناصرخسرو.
- اقبال کردن؛ روی آوردن. متوجه شدن. (ناظم الاطباء) : بر آنچه ستودهء عقل و پسندیدهء طبع است اقبال کنم. (کلیله و دمنه).
|| دوال ساختن نعل را. (منتهی الارب). قبال کردن نعلین را. (تاج المصادر بیهقی). || پیش آمدن شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || کج گردیدن چشم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کج چشم شدن چنانکه گویی به بینی خود نگاه میکند. (المصادر). || اقبل گردانیدن کسی را. || خردمند و دانا شدن سپس نادانی و گولی. || چسبیدن بچیزی و ملازم شدن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || آغاز کردن کاری را. || چیزی پیش کسی داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || ضمان کسی قبول کردن. || سعادتمند شدن. || روی کسی بچیزی گرداندن. (آنندراج). || روی آوردن دولت بسوی کسی. (غیاث اللغات) :
مخرام و مشو خرم از اقبال زمانه
زیرا که نشد وقف تو این مرکز غبرا.
ناصرخسرو.