جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اشنه: (تعداد کل: 6)
اشنه
[اَ نَ / نِ] (اِ) اشنا. شنا. آشنا. اشناب. اشناه. شناو :
جادویی کردن جادوبچه آسان باشد
نبود بط بچه را اشنهء دریا دشوار.انوری.
جادویی کردن جادوبچه آسان باشد
نبود بط بچه را اشنهء دریا دشوار.انوری.
اشنه
[اُ نَ / نِ] (اِ)(1) بمعنی اشنان است که بدان رخت و جامه شویند. (برهان) (آنندراج). اشنان. (سروری) (شلیمر) (شعوری). گیاهیست خوشبو که بعد خوردن طعام بدان دست شویند تا چربش ببرد. (مؤیدالفضلا). عطر ابیض کأنه مقشور من عرق. (اقرب الموارد). رجوع به اشنان شود. || خار و خاشاکی که...
اشنه
[اُ نَ / نِ] (اِ)(1) عطریست سفید که به درخت بلوط و صنوبر می پیچد و بصورت پوست بنج است لیکن عربی است و بفارسی دواله گویند و لهذا ترکیبی که در آن میکنند دواله مشک گویند اگرچه مشهور به دواءالمسک شده. (رشیدی). چیزیست مثل گیاه خشک که سیاه و...
اشنه
[اُ نُهْ] (اِخ) دهی است نزدیک اصفهان. (منتهی الارب).
اشنه
[اُ نُهْ] (اِخ) شهرکی است به آذربایجان. (سمعانی). شهریست در آذربایجان از طرف اربل که تا شهر ارومیه دو روز و تا شهر اربل پنج روز راه است و بین این دو شهر واقع است. (مراصد). بلده ایست در یکی از حدود آذربایجان در سمت اردبیل و تا ارمیه دوروزه...
اشنه
[] (اِخ) اسم دو شهر است در یهودا که اولی بمسافت 16 میل در شمال غربی اورشلیم واقع بوده و دومی بمسافت 16 میل بجنوب غربی آن. (قاموس کتاب مقدس).