اشنه
[اُ نُهْ] (اِخ) شهرکی است به آذربایجان. (سمعانی). شهریست در آذربایجان از طرف اربل که تا شهر ارومیه دو روز و تا شهر اربل پنج روز راه است و بین این دو شهر واقع است. (مراصد). بلده ایست در یکی از حدود آذربایجان در سمت اردبیل و تا ارمیه دوروزه راه و تا اردبیل پنج فرسخ و واقع میان این دو میباشد، باغات بسیار دارد، گلابی آن نهایت ممتاز و به جمیع نواحی نزدیک آن میرود، عیبی که در این بلد است این است که خرابست، در سفر تبریز ازین شهر گذشتم آنرا تماشا کردم، جمعی از فضلا به این شهر منسوبند. (از مرآت البلدان ج 1 ص 44). و لسترنج آرد: شهر اُشْنُه در شمال غربی بَسَوی است و در روزگار ابن حوقل کردها در آن سکونت داشته اند و در قرن چهارم هجری (دهم م.) از اشنه و نواحی آن گوسپندان و چارپایان بموصل و نواحی جزیره میبرده اند. شهری پردرخت و سبز و خرم بوده است. گوسفندداران، گوسفندان خود را بچراگاه های آن میبرده اند. یاقوت که آنرا دیده است گوید: دارای بوستانهاست و مستوفی آنرا ذیل کلمهء اشنویه آورده و بوصف آن پرداخته و گفته است: اشنویه در منطقهء کوهستانی است که به ده گیاهان موسوم است(1). (از سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج صص 199 - 200). و رجوع به اشنویه شود. و صاحب قاموس الاعلام آرد: قصبه ایست در خطهء آذربایجان ایران و در 60 هزارگزی جنوب شهر ارومیه، در کنار چپ یعنی در سمت شمالی نهر کدیر که وارد دریاچهء ارومیه میگردد واقع شده است و زادگاه بعضی از علما و فضلای مشهور بلقب اشنائی و اشنهی بوده است. در تاریخ 617 ه . ق. یاقوت حموی هنگام بازگشت از تبریز ازین قصبه عبور کرده و میگوید «باغها و بوستانهای فراوان دارد ولی رو بخرابی میرود». در حال حاضر نیز بوضع قصبهء کوچک ویرانه ای دیده میشود. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی ص201 و 242 و شدالازار ص 308 و اخبار الدوله السلجوقیه ص 179، و اشنو و اشنویه شود.
(1) - اصطخری 181، ابن حوقل 238 و 239، مقدسی 377، یاقوت: 284 و 564 و 626، 4: 476، قزوینی 2: 350 و 358 مستوفی 158 و 159 و 218.
(1) - اصطخری 181، ابن حوقل 238 و 239، مقدسی 377، یاقوت: 284 و 564 و 626، 4: 476، قزوینی 2: 350 و 358 مستوفی 158 و 159 و 218.