جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کنف: (تعداد کل: 7)
کنف
[کَ نَ] (اِ) ریسمان را گویند که از پوست کتان تابند و آن به غایت محکم و مضبوط می باشد. (برهان). همان کنب است... یعنی ریسمان که از پوست کتان ببافند. (انجمن آرا). همان کنب به معنی ریسمان. (غیاث). ریسمان که از پوست کتان تابند و به غایت محکم باشد....
کنف
[کَ نَ] (ع اِ) کرانه و جانب و ناحیه و طرف. (برهان). جانب و کناره. (غیاث). کرانه و جانب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جانب. (اقرب الموارد) :
هم ز حق ترجیح یابد یک طرف
زآن دو یک را برگزیند زان کنف.مولوی.
|| بال مرغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از برهان) (از اقرب...
هم ز حق ترجیح یابد یک طرف
زآن دو یک را برگزیند زان کنف.مولوی.
|| بال مرغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از برهان) (از اقرب...
کنف
[کَ] (ع مص) دست بر سر پیمانه نهادن وقت پیمودن، تا بگیرد گندم و جز آن. (منتهی الارب). دست بر سر پیمانه نهادن کیال وقت پیمودن تا بگیرد گندم و جز آن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فراز گرفتن و احاطه کردن و نگاه داشتن چیزی را....
کنف
[کُ نُ] (ع ص، اِ) جِ کَنوف و کنیف. (ناظم الاطباء). جِ کَنیف. (اقرب الموارد). جِ کنیف. مستراحها. مبالها. (فرهنگ فارسی معین) : «و این نام غایط از آن افتاد که عرب را کنف نبود در جدران، در زمان اول به صحرا می شدند...». (کشف الاسرار ج2 ص518 از فرهنگ...
کنف
[کُ] (ع اِ) جِ کَنوف و کَنیف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). و رجوع به کُنُف و کَنیف شود.
کنف
[کِ] (ع اِ) توشه دان شبان که در آن آلات خود را نگاه دارد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کیسهء رخت ریزه و ردی تاجر. (منتهی الارب) (آنندراج). کیسه ای که تاجر رخت و متاع اسقاط و ردی ء خود را در آن نهد. (ناظم...
کنف
[کِ نِ] (ص) (در تداول عامه) شرم زده و افسرده. وجههء خود را از دست داده: «دختر یک باره کنف شد و احساس حقارت شدیدی کرد». (فرهنگ فارسی معین). || دارای چین و چروک و کثیف شده (پارچه و مانند آن). (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کنفت شود.