جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کلا: (تعداد کل: 8)
کلا
[کُ] (اِ) کلاه. رجوع به کلاه شود.
کلا
[کُ](1) (اِ) درختی است از دستهء «استر کولیاسه»(2) و از تیرهء پنیرکیان و بومی نواحی استوایی قارهء افریقاست و دانه های آن(3)محتوی الکالوئیدهای محرک است. (از لاروس). دانه های آن حس گرسنگی و تشنگی را می برد (گل گلاب). و رجوع به فرهنگ فارسی معین شود.
(1) - Cola, Kola.
(2) -...
(1) - Cola, Kola.
(2) -...
کلا
[کَ] (اِ) وزغ. غوک. (ناظم الاطباء). وزق و غوک. (برهان). اسم فارسی ضفدع. (فهرست مخزن الادویه). وزغ که آن را بگ نیز گویند و غوک نیز خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به کلااو شود. || کوزهء بزرگ و آفتابه. (انجمن آرا) (آنندراج). || اشخار. قلیا. (برهان) (ناظم الاطباء). ||...
کلا
[کَ] (پسوند) به پارسی و تبری، قریه و دیه و محله را نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). در بعض اسامی امکنهء گیلان و مازندران این کلمه به آخر می پیوندد، و شاید در اصل قلعهء عربی همین کلمه باشد. مزید مؤخر امکنه چنانکه در: آرد کلا، آزادکلا، اثرکلا، اتی کلا،...
کلا
[کِ] (ع اِ) لفظ موضوع برای معنی تثنیه و در این حالت بدون اضافت مستعمل نمی شود. (غیاث) (آنندراج). هردو. (منتهی الارب): علی کلاالتقدیرین، برهردو تقدیر.
کلا
[کَلْ لا] (اِ) کله. سر. || کلم. (ناظم الاطباء).
کلا
[کَلْ لا] (ع حرف، ق) حرفی است که در زجر و ردع استعمال می شود. (منتهی الارب). نه چنان است. (ترجمان القرآن) (ناظم الاطباء). حرف است برای رد سخن پیشین، حاصل معنی آن این است که نه چنین باشد. (غیاث) (آنندراج). بمعنی انته و لاتفعل است قوله تعالی: ایطمع کل...