جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه کرامه: (تعداد کل: 6)
کرامه
[کَ مَ] (ع اِ) سرپوش خم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پوشش سر خم و یقال حمل الیه الکرامه و هو مثل النُزُل. قال الجوهری «و سألت عنه فی البادیه» فلم یعرف. (از اقرب الموارد). || (اِمص) بزرگی و ارجمندی، اسم است اکرام را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: له علی...
کرامه
[کَ مَ] (ع مص) جوانمرد گردیدن و بامروت شدن. (از منتهی الارب). نفیس و عزیز شدن. (از اقرب الموارد). || بسیارباران گردیدن ابر. (منتهی الارب). باران آوردن ابر. (از اقرب الموارد). || نیرو داده شدن زمین پس نیکو رویانیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || بخشیدن بسهولت، ضد لُؤم....
کرامه
[کَ مَ] (اِخ) نام جد محمد بن عثمان شیخ بخاری. (منتهی الارب).
کرامه
[کَ مَ] (اِخ) ابن ثابت. اختلاف است در صحبت وی با نبی صلی الله علیه و سلم. (منتهی الارب).
کرامه
[کَ مَ] (اِخ) ابوریطه کرامه المذحجی صحابی است. (یادداشت مؤلف). رجوع به ابوریطه شود.
کرامه
[کَ مَ] (اِخ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان میانه. کوهستانی و معتدل و سکنهء آن 266 تن است. آب آن از چشمه، محصولش غلات، حبوب، برنج و پنبه و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).