کرامه
[کَ مَ] (ع مص) جوانمرد گردیدن و بامروت شدن. (از منتهی الارب). نفیس و عزیز شدن. (از اقرب الموارد). || بسیارباران گردیدن ابر. (منتهی الارب). باران آوردن ابر. (از اقرب الموارد). || نیرو داده شدن زمین پس نیکو رویانیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || بخشیدن بسهولت، ضد لُؤم. (از اقرب الموارد). کَرَم. کَرَمه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به کرم، کرمه و کرامت شود.